خبر از شهادت
دوشنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ

🍃من داشتم کلاسهای آمادگی حج میرفتم و عباس داشت آمادهام میکرد برای وقتی که نیست. الان دیگر خیلی صریح درباره مرگ صحبت میکرد. میگفت: «وقتی جنازهام را دیدی گریه نکن.»
☘️دست روی شانهام زد و گفت: «باید مرد باشی. من باید زودتر از این ها میرفتم . اما چون تحملش را نداشتی، خدا مرا نبرد. الان با این همه سختی هم که کشیدی، احساس میکنم که آمادگی داری و وقتش شده است.»
🌾از خدا خواسته بود اول به زنش صبر بدهد و بعد شهادت را به خودش. می گفت: «حج که بروی خدا صبرت خواهد داد.»
📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، نویسنده: علی مرج، ناشر: روایت فتح، تاریخ چاپ: ۱۳۹۱- سیزدهم؛ صفحه ۴۰
۰۱/۱۱/۰۳
