جایگاه بسیجی ها

🌷 شهید حسن باقری
🍃تمام فکر و ذکرش نیروهایش بودند که بسیجی می گفتندشان؛ چه در حضور آنها و چه در غیاب شان. او خودش را نوکر بسیجی ها می دانست و بس.
⚡️برش اول:
🍃عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید. نداشتیم. یکی از بچهها تندی رفت، از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کبابها را که دید، خیلی ناراحت شد و گفت:«این دیگر چیست؟»
زد زیر بشقاب و گفت «هر آنچه بسیجیها خوردهاند، از همان بیاور. اگر نیست، نان خشک بیاور.»
💫برش دوم:
☘️اوج گرمای اهواز بود. بلند شد، دریچهی کولر اتاقش را بست. گفت به یاد بسیجیهایی که زیر آفتاب گرم میجنگند.
⚡️برش سوم:
🌾در سخنرانی هایش به امام صادق (ع) اشاره میکرد، که اصحابش با اشارهاش میرفتند داخل تنور داغ. می گفت: «بسیجیها هم همین طورند. منطقهی دشمن، تاریک است و سی کیلومتر پیادهروی دارد، با همهی موانع. اما بسیجیها می روند.» هر جا حرف بسیجیها بود، میگفت «اینها پدیدهی جدید خلقتند.»
⚡️برش چهارم:
🍃من در بخش اعزام نیرو بودم. دم وضوخانه. خیلی وقتها موقع اذان میدیدم آستینهایش را بالا زده و روی صندلی کنار در نشسته. میگفت «بچهها مواظب باشید! مشتریهای شما همه بسیجیاند. نکند با آنها تند حرف نزنید.»
