تکلیف مداری
جمعه, ۲۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ

🍃سید همیشه پا به رکاب بود. اکثر مواقع لباس سبز نظامی با کلاهی کج تنش بود و به سبک داش مشتیها یقهاش را باز میگذاشت و یک تسیبیحی هم گردنش آویزان میکرد.
☘️شبها من که میخواستم ساعت ۱۰ به خانه بروم، میگفت خیالت راحت من هستم. تا صبح به کمیتههای دیگر هم سرکشی میکرد و گزارش جامعی ارائه میکرد.
🌾یک بار گفتم: «آقا مجتبی! رضایت بده و این پوتین و لباس را از تن در بیاور.» گفت: «به جدم قسم! تا زمانی که صدام هست و تکلیف جبهه مشخص نشده، حتی دم مغازه هم با همین لباس میروم و فروشندگی میکنم.» آخر هم به خاطر روحیهاش نتوانست در شهر بماند. رفت سر وقت جنگ و گروه فدائیان اسلام را راه اندازی کرد.
راوی: احمد هاشمی مطلق و محمد رضا رستمی
📚 آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری، صفحه ۸ و ۱۲
۰۱/۰۸/۲۷
