تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

به نظرت تک خوری خوبه؟

شنبه, ۵ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ


علی عادت نداشت بدون ما چیزی بخورد. اگر بیرون چیزی می‌خورد، باید همه‌مان را می‌برد و از همان غذا به ما می‌داد و یا می‌گرفت و می‌آورد خانه.

یک بار قرار بود دنبال خانه بگردیم. از اداره که آمد، موقع رفتن گفت: «با بچه‌ها نمی‌توانیم همه جاها را بگردیم». راضی‌ام کرد دو تایی با هم برویم.

وسط راه گفت:«برویم سمت هتل استقلال.»
گفتم:«وسع ما که به آن جاها نمی‌رسد.»
گفت:«قهوه هایش را می‌گویم.»
شستم خبردار شد که یک بار با یک مهمان خارجی آمده اینجا قهوه خورده و حالا می‌خواهد برایم جبران کند.

من در هتل، شور بچه‌ها را داشتم و او با خیال راحت نشسته بود و می‌خورد و باز دوباره سفارش می‌داد. اصلا خانه یادش رفته بود. خوردن‌مان که تمام شد، از جلوی هتل دستم را گرفت و پیاده راه افتادیم.

راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید

رسول مولتان؛ روایتی از زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی، نویسنده: زینب عرفانیان،صفحه ۷۹-۸۰


 

 

@tanha_rahe_narafte

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی