اعتماد به نفس
سه شنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ

🍃اعتماد به نفس عجیبی داشت. یک گروه درست کرده بودیم. میخواستیم در بسیج دانشگاه کار علمی کنیم. قرار شد هر کس توانست از یک سازمان پروژه بگیرد، بیاورد گروه.
🌾مصطفی دوستی داشت که شده بود مشاور فرمانده مهمات سازی. هماهنگ کرد و پیش فرمانده رفتیم. هر چه را که فرمانده میگفت ساختهایم، مصطفی هم میگفت: «ما هم می توانیم بسازیم.»
💫اسلحه ای ساخته بودند که ماشهاش مشکل داشت. روی رگبار که میگذاشتند، داغ میکرد و از کار میافتاد. دنبال این بودند با یک آلیاژ سبک پلیمری که مقاومت حرارتیاش بالا باشد، برایش ماشه بسازند. مصطفی سریع گفت: «آقا ما میسازیم.» فرمانده کپ کرده بود.
📚کتاب یادگاران، جلد ۲۲؛ کتاب احمدی روشن، نویسنده: مرتضی قاضی،ناشر: روایت فتح، تاریخ چاپ: چاپ نهم- ۱۳۹۳؛ خاطره شماره ۱۵
۰۱/۱۰/۱۳
