تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

ام البنین

مادر روز‌های دلتنگی
بانوی گریه‌های طولانی‌

می‌شد از موج اشک هر روزت   

آسمان مدینه طوفانی

سروده:حسن کردی 

وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها بر تمام همراهان تسلیت باد

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دست پسرش را با تندی گرفت و با فشار و زور به طرف اتاق کشاند. در کمد لباس را باز کرد تا لباس مناسبی پیدا کند. پسرش با ترس و دلهره و حالت بغض مانندی به او نگاه می کرد. عرق پیشانی اش به راه افتاده بود. هر وقت دچار استرس می شد این حالت برایش پیش می آمد. همیشه مادرش با تندی با او برخورد می کرد. او هم با خودش می گفت: مادر من را دوست ندارد. وقتی هم می دید کاری از دستش برنمی آید برای اینکه ناراحتی اش را نشان بدهد لج می کرد؛ اما باز هم مادرش او را درک نمی کرد و بیشتر عصبانی می شد.

 

لباس آبی آسمانی را از کمد بیرون آورد به پسرش گفت: همین را می پوشی و الا هر چه دیدی از چشم خودت دیدی. زود باش می خواهیم برویم بیرون.

 

اینبار هم مادرش با تندی و عصبانیت با او برخورد کرد. دیگر به این تندی هایش عادت کرده بود. او این لباس را دوست نداشت چون عاشق پرسپولیس و قرمز بود؛ ولی هر دفعه با اجبار مادر این لباس را می  پوشید و دوستانش مسخره اش می کردندبه خانه دوستش که رسید پسرش را با اخم نگاه کرد و گفت: حواست باشد آبروی من را نبری! یک پسر هم سن و سال تو دارد مبادا دعوا کنی!

 

بعد از زنگ زدن، دوستش با خوشرویی و لبخندی بر لب، در را برایشان باز کرد و خوش آمد گفت. بعد هم به پسرش نگاه کرد و گفت: ما شاءالله چه بزرگ شدی محمد. خاله را یادت هست چند بار با پسرم علی، خانه شما آمدیم. از وقتی علی شنیده که تو می آیی ماشین هایش را به ردیف گذاشته است تا با تو بازی کند بدو برو پیشش خاله جان.

 

مادرش گفت: محمد یادت باشد چه چیزی به تو گفتم.

 

سعیده جان بگذار راحت باشند. چه خوب شد آمدی دلم برایت تنگ شده بود. حالت که خوب است؟

 

- زهرا جان مگر این بچه حالی برایم گذاشته است؟!

 

- سعیده جان ناشکری نکن پسر به این خوبی!

 

- زهرا ظاهرش رو نبین چنان لجباز و یکدنده است که اعصابی برایم نمانده است.

 

- بر فرض که لجباز است تو برای درمان لجبازی اش چه کردی؟

 

سارا علیدوستی
۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 داد زدن سر کودک شاید نظر او را جلب کند؛ اما کار درست را نمی‌آموزد.‌‌

با این کار کودک یاد می‌گیرد که او هم با داد زدن به اهدافش برسد.

 

 علاوه بر اینکه، مدام داد زدن،‌ حرف شما را برای کودک بی‌اثر می‌کند.

 

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در زمان قدیم وقت گذاشتن برای اطفال و بازی با آنها به ویژه توسط پدر و مادر، امری طبیعی بوده و از پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام نیز موارد این‌چنینی نقل شده است.

 برای نمونه از حضرت زهرا سلام الله علیها نیز چنین رفتاری نقل شده است:

«کَانَتْ فَاطِمَهُ تُرَقِّصُ ابْنَهَا حَسَناً و تقول:

 أشبه اباک یاحسن

واخلع عن الحق الرسن

واعبد الها ذا منن  

و لا توال ذا الإحن

 

همانا فاطمه سلام الله علیها فرزندش امام حسن علیه السلام را تکان می‌داد و می‌گفت: حسن جان! مانند پدرت باش و ریسمان را از گردن حق بردار (حق را آزاد کن). خدایِ احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمنو کینه توز دوستی [و رفاقت] مکن.

 

همچنین برای امام حسین علیه السلام این شعر را می‌خواندند:

أنت شبیه بأبی    

لست شبیها بعلی

حسین جان! تو به پدر من شباهت داری و شبیه پدر خودت علی نیستی.

 

منبع: مناقب ابن شهرآشوب، ج۳، ص ۳۹۴

 

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کاری نداریم به اینکه عده ای اصرار داشتند با دشمنانی صحبت کنند و پای مذاکره بنشینند که حرف را نمی‌فهمنداما تقاضا می‌کنیم در روابط خانوادگی حتما از عنصر صحبت «تاثیرگذار» استفاده کنیدبعضی ‌زوج‌ها فکر می‌کنند، صحبت کردن تاثیر خاصی ندارد یا از بیان عقایدشان می‌ترسند یا از ترس سرکوفت و مخالفت کردن، از بیان نیازشان خودداری می‌کنند، حال اینکه صحبت کردن با شاخصه های خودش، هنری انسانی است که طبق «هرسخن جایی و هرنکته مکانی دارد»، اگر ازآن استفاده شود، آن وقت برکاتی معجزه گونه خواهد داشتشاید همه‌ی ما به همسرانی غبطه خورده ایم که در اصطلاح عام طرف را مثل موم در دستشان گرفته اندجدا از درست و غلط بودن این موضوع، خوب است به سبک صحبت کردن این افراد بیندیشیم.

۱-این افراد اهل داد وبیداد وبی‌احترامی نیستند. بلکه با ادب و آرامش حرفشان را میزنند.

۲-زمان شناسند یعنی دقیقا میدانند کی و کجا چه حرفی بزنند که بالاترین تاثیر رابگذارد.

۳-در سخن گفتن از لحن مناسبی برخوردارند. با بیان مهرآمیز ومودبانه و از موضع پایین‌تر باهم سخن می گویندطبیعی است تاثیرسخن اینها با کسانی که بی‌گدار به آب می‌زنند ، متفاوت است.
-
آری این‌گونه سخن گفتن، هنری است که خانواده را از خطر دیوارکشی ها و طلاق 
عاطفی، نگه می دارد.
لطفا با لحن‌ و کلام و در زمان مناسب، حرف بزنیم.

 

 

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

فرزندم ای نور دیده ام

با شنیدن صدایت وجودم غرق شادی می شود.

با نگاه به چهرهِ معصومانه ات دل و جانم تازه می شود.

هر لحظه که مرا صدا می زنی در قلبم جوانه امید زده می شود.

بوسه ام بر گونه ات همان شکر نعمت هاست.

خوب می دانم همه این نعمت ها از الطاف خدا ست.

 

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۰:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تعجیل فرج

به تازگی خواهرش نقل مکان کرده بود به خانه جدید. هر یک از اقوام همراه با کادویی به دیدار خواهرش می آمدند.

 
در آن خانه زیبا تنها یک چیز جایش خالی بود. آن هم یک تابلو اللهم کن لولیک...

با خوشحالی مغازه ها را رصد می کرد تا بهترین تابلو دنیا را به عنوان کادو برای خواهرش خریداری کند و به او هدیه دهد.

 
تابلو را کادو پیچ کرد و به دیدار خواهرش رفت. هم اینکه خواهرش کاغذ کادوی آن تابلو را پاره کرد و چشمش به تابلو خورد اشک از دیدگانش جاری شد.
-
چه زیبا می توانیم زندگیمان را مهدوی کنیم .

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۰۸ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام الْحَسَنِیُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ أَ هُوَ الْمَهْدِیُّ أَوْ غَیْرُهُ فَابْتَدَأَنِی فَقَالَ لِی یَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی‏ یَجِبُ‏ أَنْ‏ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ وَ یُطَاعَ فِی ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِی وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّى یَخْرُجَ فِیهِ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ کَمَا أَصْلَحَ أَمْرَ کَلِیمِهِ مُوسَى علیه‌السلام إِذْ ذَهَبَ لِیَقْتَبِسَ لِأَهْلِهِ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولٌ نَبِیٌّ ثُمَّ قَالَ علیه‌السلام أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِیعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ.

از عبدالعظیم حسنى نقل شده است که گفت: «بر مولایم محمدبن‌على علیهماالسلام (امام جواد) وارد شدم، درحالی‌که قصدم این بود از ایشان در مورد قائم سؤال کنم و بپرسم که آیا او همان مهدى است یا غیر از مهدى کس دیگرى امام قائم است؟ قبل از اینکه من لب به سخن باز کنم، فرمود

«یا اباالقاسم! قائم ما همان مهدى است که باید در زمان غیبت منتظر او بود و پس از ظهور به فرمانش گردن نهاد و او سومین فرزند از نسل من است. سوگند به خدایى که محمد را به پیامبرى برگزید و امامت را مخصوص ما اهل‌بیت قرار داد، اگر از دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را آن‏قدر طولانى خواهد کرد تا اینکه او خروج کند. پس او زمین را از عدل و داد پُر خواهد کرد همان‌گونه که از ظلم و جور پُر شده است. و خداوند در یک شب کار او را درست خواهد کرد [و اسباب فرجش را مهیا خواهد نمود]، چنانکه کار موسی را اصلاح کرد زمانی‌که براى گرفتن قطعه‏اى آتش و گرم‌کردن خانواده‌‏اش از آنها جدا شد، اما در حالى به‌سوى آنها برگشت که به پیامبرى و نبوت رسیده بود.»

سپس امام علیه‌السلام فرمود: «ارزشمندترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.»

 کمال‌الدین، ج‏۲، ص۳۷۷

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

صلی الله علیک یا اباصالح المهدی

 طلوع صبح را با نام و یاد شما آغاز می کنم که یاد شما، یاد خداست.

به امید دیدار رویت، کمر محکم می کنم و برمی خیزم و به کار مشغول می شوم و حواسم هست که مرا می نگری
دعایم می کنی
کمکم می کنی
راهنمایی ام می کنی
با من هستی اگر چه نمی بینمت
در دلم خانه داری و خانه ات را روز به روز، وسیع تر می کنی
ممنونم که هستی

الحمدلله رب العالمین

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر همه روزهایت سرد و یخبندان چون زمستان شد.  

تو مقاوم بمان. روزهای سرد و برفی نوید روزهای بهاری و گرم را می دهد

پس بمان و محکم باش تا به روزهای بهاری برسی

 

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر