تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

تازه از بازار برگشته بود؛ ولی خستگی پیاده روی  هم سبب نشد که مثل همیشه برای همسرش ندرخشد. سریع به حمام رفت تا بوی عرق را از خودش جدا کند. دوست داشت برای همسرش همیشه مرتب و زیبا باشد. یاد حرف مادر جانش افتاد؛ تازه نامزد کرده بود و مادرجان کلاس همسر داری برایش گذاشته بود. از یاد آوری آن روز و حرفهایی که بینشان ردو بدل شده بود، لبخندی به لب آورد.

چند ماهی بود که زندگی مشترکش را با سعید شروع کرده بود.بابت داشتن همسر خوش اخلاق شاکر خدا بود. به نظر فرزانه همسرش  از نظر رفتار و کردار بهترین بود. سعید در هرجایگاهی متناسب با آن جایگاه رفتار می کرد. در خیابان مردی با غیرت بود. دوست داشت همسرش وقتی چادر می پوشد کسی نگاه آلوده بهش نیاندازد و معتقد بود که اگر خودت ناموس مردم را دید زدی به سبب همان چشم چرانی دیگران هم به همسر و ناموس نگاه می کنند. اهل شوخی در کوچه و بازار با همسر نبود؛ اما در منزل رفتارش فرق می کرد. سعید همیشه پر انرژی و غیر قابل پیش بینی بود. هر روز با کارهای جدیدش او را شگفت زده می کرد؛ گاهی با  شوخی هایش حرص فرزانه را درمی آورد.

سارا علیدوستی
۰۲ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مهم نیست که چند وقت از ازدواج شما می‌گذرد، صمیمیت و به هم احترام گذاشتن هرگز ضد هم نیستند.

در گفتگوهای خود از کلماتی مانند: لطفاً، متشکرم، متأسفم، ببخشید و ... استفاده کنید.

 در رفتارهای خود، احترام به همسرتان مشهود باشد.

 طرز گفتار و رفتار شما نشان می‌دهد چقدر برای همسرتان ارزش قائل هستید و به او احترام می‌گذارید.

نتیجه تکریم و احترام به یکدیگر، افزایش و تقویت صفات خوب و کمرنگ شدن صفات رذیله در انسان است.

 

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۰۲ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

 همسر سردار شهید سید محمد جهان آرا می گوید:

شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، عقد، تولد و عید چه روزهایی است. اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند؛ حتی اگر من در تهران بودم. این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود. هر بار نامه ای می نوشت و از این روزها یاد می کرد. در این نامه ها مسئولیت من و خودش را می نوشت. نامه ای نبود که بنویسد و از امام یادی نکند. او با همین شیوه روزهای خاص زندگی مان را یادآور می شد.

همه این نامه ها را دارم و هنوز برایم عزیز هستند. هر بار آنها را می خوانم می بینم این جوان بیست و پنج ساله دارای روحیه لطیف و عمیقی بوده است. روحیه ای که در محیط خشن جنگ همچنان پایدار ماند.

 

منبع:خرمشهر، کو جهان آرا؛ گفت وگو با صغری اکبرنژاد همسر شهید سید محمدعلی جهان آرا

 

 

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۰۲ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خانم ها به خاطر روحیه حساس و لطیفشان علاوه بر تشکر و قدرشناسی، به محبت آشکار نیز نیاز دارند.

تمایل دارند طرف مقابلشان علاقه و محبت خود را به آن ها ابراز کند.  دوست دارند حتی در مهمانی ها شریک زندگیشان هرازگاهی با نگاه و لبخندی ابراز محبت و علاقه کند.

وقتی با همسر خود حرف می زند، ارتباط چشمی او را احترام به خود می داند. لطافت روحی زن سبب شده از تعریف و تمجید شادمان گردد و انگیزه بالایی در عشق و محبت به همسر و فرزندان خود به دست آورد.

 

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۰۲ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تجلی خدا باش
بازتاب بده خواست او را


پاک و زلال باش
مثل آب

بازتاب بده
مثل آیینه

جلوه ای باش از
زیبایی ها
مهربانی
عشق
لطف

و ...

 

@parvanehaye_ashegh

تنها راه نرفته
۰۲ اسفند ۹۹ ، ۰۵:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صدای سرفه های مادر در اتاق نمور پیچید. زهرا قابلمه روی بخاری را برداشت. دو سیب زمینی درون آن آخرین خوراکشان بود. به مادرش نگاه کرد. زیر پتو مثل کودکی در خود جمع شده بود. پیشرفت سیاهی و گودی پای چشمانش دل او را لرزاند.

سیب زمینی ها را له کرد. سفره خالی از نان را جلوی مادر پهن کرد. مادر، به سختی لقمه ای در دهان گذاشت و آن را فرو داد.  اشک چشمان  زهرا را تار کرد. از کنار سفره بلند شد. مانتوش را پوشید. نمی دانست کجا می تواند برود. ولی تحمل اوضاع برایش غیر ممکن بود.

بعد فوت پدرش، آواره اتاق های اجاره ای شده بودند. مادر با کار در خیاط خانه ها هیچ وقت نگذاشته بود به او سخت بگذرد. چشمان مادر بر اثر کار زیاد روز به روز ضعیف تر شد. با مریض شدن مادر و چند روز سرکار نرفتنش، صاحب خیاط خانه عذرش را خواست.

زهرا در خانه را پشت سرش بست. گره روسری اش را سفت کرد. باد لبه های روسری اش را لرزاند. صبح جمعه بود و کوچه ها خلوت. برگشت و به در پشت سرش نگاه کرد. پانزده سالش بود. کاری بلد نبود. نمی دانست به کجا برود. راه افتاد. روی دیوارها چشمان سیاهش دنبال آگهی ها می دوید. کوچه پس کوچه های محله شان را دور زد تا به خیابان رسید. تمام آنچه خوانده بود به خانمی با سابقه نیاز داشتند. چند زن چادری از کنارش گذشتند. نگاهش به دنبال چادرشان قدم به قدم پیش رفت. بوق و توقف ماشینی روبرویش مانع حرکتش شد.

صدای جوانی را شنید:« بیا بالا.» زهرا به حرفش توجهی نکرد. یک قدم از ماشین فاصله گرفت. ماشین حرکت کرد و دوباره مقابل زهرا متوقف شد. زهرا به ماشین نگاه نکرد؛ ولی راننده ماشین  دست بردار نبود، گفت:« ناز نکن. به ریخت و قیافت نمیاد. پول خوبی بهت می دم.»

تنها راه نرفته
۰۲ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


یابن الحسن ای تک سوار عشق
دست هایم را گره می زنم به شبکه های پنجره درب های جمکرانت
 همان دم دلم گواهی می دهد آمدنت را
همان دم دلم گواهی می دهد ظهورت را حضورت را

إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا

 

@tanha_rahe_narafte

 

سارا علیدوستی
۰۱ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ فرمودند:

همانا پدران من (ائمه و اوصیاء علیهم السلام)، بیعت حاکم و طاغوت زمانشان، بر ذمه ائمه آنها بود؛ ولی من در هنگامی ظهور می کنم که هیچ طاغوتی بر من منت و نه بیعتی نخواهد داشت.

الدره الباهره، ص۴۷، س۱۷

سارا علیدوستی
۰۱ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 از درون برق امیدم درخشش می نماید که روزی پرتو طلایی ظهور جهان را نورانی خواهد نمود و پرنده ها پیام شادی و صلح را به تمام جهان خواهند فرستاد. تا انسان ها از بند بردگی و زندان نفس رها شوند.

کاش زودتر برگردی و ما را از این ورطه ها و بلاها نجات دهید که ترس و استرس خوراک شب و روزمان شده است.

 

@tanha_rahe_narafte

 

سارا علیدوستی
۰۱ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا من ارجوه لکل خیر
ای که برای هر خیری به او امید دارم.

@tanha_rahe_narafte

سارا علیدوستی
۰۱ اسفند ۹۹ ، ۰۵:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر