🎈کودک به دنیا آمد. عطر پاک وجودش، دنیا را پُرکرد. مادرش نگران حرف مردم است. نگران تهمتها و سرزنشها. انگشت اتهام مردم را میبیند که به سویش نشانه رفته، دوستانش هم با بُهت و ناباوری به او نگاه میکنند. سرهای خود را به نشانه سرزنش تکان میدهند و لبهای خود را میگزند.
💥نیاز به معجزهای دارد تا باور کنند، مادر پاک و نجیب است. کودک به مادر نگاه میکند. لبهای کوچک و غنچهاش از هم باز میشود تا آرامش را به او هدیه دهد. مادر روزه سکوت گرفته و هیچ حرفی بر زبان نمیآورد.
❄️به مردم نزدیک میشود، زمزمهها و پچ پچ هایشان بیشتر میشود.
قلبش به یاد الهامی که از سوی خدا به او داده شده میاُفتد، کمی آرام میشود.(1)
بارش تهمتها که به باریدن میگیرد. مادر به کودک در گهواره اشاره میکند. (2)
🍁خنده مستانه مردم در هوا میپیچد، میگویند:«کودک در گهواره چگونه سخن بگوید؟!»در همین هیاهو چشمها به گهواره خیره میشود. کودک به اذن و اجازه خدا به حرف میآید: «من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است.»(3)
🌾اشک شوق در چشمان مادر برق میزند و با دلی لبریز از شادمانی به طفل شیرخواره اش نگاه میکند.
📖1. «ای مریم! خدا تو را به کلمه ای از جانب خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است؛ در حالی که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان الهی است.» سوره آل عمران آیه ۴۵
📖2. سوره مریم، آیه 29.
📖3. سوره مریم، آیه 30.