از راه که میرسید حاج حسن؛ پدرش را میبرد حمام بعدش خودش لباسهای پدرش را میشست. مینشست کنار بابا دستشهای چروکیدهاش را نوازش میکرد و میبوسید. میرفت جورابش را میآورد و موقع پوشاندن جوراب لبهایش را میگذاشت کف پای پدرش.
مادرش در بیمارستان بستری بود. از سوریه که آمد بیمعطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند حتی برادر و خواهرهاش. وقتی با مادرش تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را میکشید روی پاهای خسته مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود کف پای مادر، اشکهای چشمش پای مادر را شستشو میداد.
کسی از حاج قاسم توصیهای خواسته بود. دفتر را گرفت و چند بند نوشت که یکیاش احترام به پدر و مادر بود:
«به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد کنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد.»
📚 سلیمانی عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی؛ ص۱۰۶