تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید علی ماهانی» ثبت شده است

 

🌱یک بار هم نشد علی حرمت موی سفید ما را بشکند یا بی‌سوادی ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق می‌شدم، نیم خیز هم که شده، از جاش بلند می‌شد. اگر بیست بار هم می‌رفتم و می‌آمدم، بلند می‌شد. می‌گفتم: علی جان، مگه من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت می‌دی؟ می‌گفت: احترام به والدین، دستور خداست.

 

🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱

 

رخت‌ها رو جمع کردم توی حیاط تا وقتی برگشتم بشویم. وقتی برگشتم، دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رخت‌ها هم روی طناب پهن شده!

رفتم پیشش گفتم: الهی بمیرم! مادر، تو با یه دست چطوری این همه لباس رو شستی؟!

گفت: مادر جون، اگه دو تا دست هم نداشتم، باز وجدانم قبول نمی‌کرد من خونه باشم و تو زحمت بکشی.

 

🌱🌱🌱🌱🌱🌱

 

 روزی رفتیم «خانه عمه» تا علی آقا با مادرش تماس تلفنی بگیرد. حال و احوالی بپرسد. ‏آن روز، ‏علی آقا شماره را گرفت و با مادرش صحبت کرد. من متوجه رفتارش بودم. دو زانو نشسته بود، مثل اینکه مادرش روبه روی اوست. آنقدر هم متواضعانه و آرامش دهنده گفت‌و‌گو می‌کرد که این آرامش ناخودآگاه به من هم منتقل شد. من هیچ وقت این روز را فراموش نمی‌کنم. که از پشت تلفن با مادرش چنین با ادب و متواضعانه صحبت کرد.

 

📚نماز،ولایت،والدین،ص۸۳

 

@tanha_rahe_narfte

حسنا
۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر