🌼انس عجیبی با روضه امام حسین علیه السلام داشت و محو روضه می شد.
🌺 هر هفته خانه مان روضه داشتیم. مصطفی فرزند خردسالش رفته بود بنشیند روی پاهایش. با گریه برگشت که بابا مرا دوست ندارد. هر چه بابا بابا کرده بود، جوابی نشنیده بود.
🌷بعد روضه می گفت: من نه کسی را دیدم و نه صدایی را شنیدم.
🌹راوی: همسر شهید
📚 کوچه پروانهها، اصغر فکوری، ص ۴۹ و ۵۰