از: ترنم
به: حضرت منجی
دلتنگی هایم را می سپارم به باد ...
بادی که بوی خوش تو را برایم بیاورد و مرا خوشه چین درخت محبتت قرار دهد.
مولای من!
سند دل های ما را به نام خودت بزن...
دلی که به نام شما نباشد، نباشد بهتر است.
مولای من!
وجود ما را بپذیر.

از: ترنم
به: حضرت منجی
دلتنگی هایم را می سپارم به باد ...
بادی که بوی خوش تو را برایم بیاورد و مرا خوشه چین درخت محبتت قرار دهد.
مولای من!
سند دل های ما را به نام خودت بزن...
دلی که به نام شما نباشد، نباشد بهتر است.
مولای من!
وجود ما را بپذیر.
📖میگفت :«پسرم را گذاشته ام حفظ قرآن.»
همین طور که با آب و تاب و ذوق از حافظهی پسرش که بالاتر ازسطح انتظار مربی بود، تعریف میکرد، پسرک عصبانی از اتاق بیرون آمد.
🌺خواستم دستی روی موهای زیبایش بکشم و تشویقش کنم، اما عصبانی تر از این حرف ها بود.
تا آمدم چیزی بگویم، داد زد:«چرا من باید قرآن حفظ کنم؟ الان میخواهم بروم با سینا بازی کنم . خوش به حال سینا . نه قرآن حفظ میکند، نه مادرش از این مامانهاست که نگذارد بازی کند... .»
ناخودآگاه اشک هایش روی گونه های کوچکش چکید.کمی که عصبانیتش خوابید، در آغوش گرفتمش و گفتم:«عزیزم تو هم مجبور نیستی قرآن حفظ کنی؛ فقط هر موقع حال داشتی، قرآن را بخوان اگر دوست داشتی حفظ کن، دوست هم نداشتی، عیب ندارد.»
🍀گفت:«خاله به خدا دوست دارم، اما از دست مامان و مربیمان دیوانه شدم. خیلی زیاد است.»
نگاهی به خواهرم انداختم و گفتم:«نگران نباش، اصلا اگر خواستی مؤسسه هم نرو. خودت حفظ کن. مامان هم قول میدهد اذیتت نکند.»
با ترس و لرز نگاهی به چهرهی برافروخته ی مادرش انداخت و گفت:« آره مامان. قول می دی؟به خدا سرم داره میتّرکه .»
خواهرم گیج و مات، به من نگاهی انداخت و باشدی گفت.
💠 همه شنیدهایم که قدر عزیزان و زمانهایمان را باید بدانیم.
🔘پدر و مادر دو گوهری هستند که تا سن و زمان خاصی، در کنارمان حضور دارند.
🔘گاهی ممکن است برخوردی موجب دل شکستگی شان شود، اما اگر لحظهای فکر کنیم شاید روزی دیگر توفیق دیدار با آنان را نداشته باشیم،پس قدر دان آنان باشیم.
🔘آری فرصتها در گذرند، قدرِ بودنِ پدر و مادر و بودنِ در کنار آن ها را بدانیم.
🔘برای منظم کردن فرزندان،
فقط تذکر کافی نیست. در تربیت، عمل حرف اول را می زند.
✅فرزند آیینه تمام نمای رفتار پدر و مادر است، نه آرزوهای آنها.
🔘یک وقت هایی لازم است تا به شکل عملی به بچهها، آموزش دهیم. مثلا برای آموزش نظم به دلبندانمان باید تا کردن، شکل جمع کردن کمدها و نظم بخشیدن به اشیاء را به آنها بصورت عملی آموزش دهیم.
🌸زن درآینه نگاه کرد. دو چشمش بی حال و بی درخشش بودند. رنگش به زردی میگرایید. گونه هایش درخشش نداشت. موهایش ، به کف سرش چسبیده و از همیشه کم پشت تر می نمود. از تصویرش غمگین شد. تصمیم گرفت حالش را عوض کند. لبخندی زد. دست به سر و رویش کشید.
💞کم کم همسرش می آمد و دیدن این چهره برای زن، خط قرمز بود.
چهره اش را که سرخاب سفیداب کرد، آرام روی تخت دراز کشید تا خستگی اش ، جایش را به نشاطی بدهد که شایستهی مردش باشد. مردی که دو روز بود سر شیفت کاری بود و حالا خسته به خانه می آمد تا کنار او آرام بگیرد.
🌺کمی بعد با صدای زنگ در به خود آمد. دوباره خودش را در آینه ورانداز کرد. خیالش که راحت شد ، در را بازکرد. با عشوه، برای شوهرش شعر خواند:«به به باد آمد و بوی عنبر آمد، عزیز دلم به خانه آمد.»
🌸گل ازگل مرد شکفت و چهره اش بازشد. خواند:« تو که خود گل منی از چه چنین ناز کنی؟!»
همدیگر را در آغوش فشردند. گویا خستگی از میانشان رخت بست.
🔹مادرها و پدر ها، زیر بار مسئولیت و استرس, شانه خم میکنند.
🔘اگر احساس کردیم آنقدر که باید با ما مهربان نیستند، بجای غر زدن و دلایلی مثلِ دوست نداشتن ما آوردن، دنبال علت خستگی و بی حوصلگیشان بگردیم.
🔘خودمان را جای آنها بگذاریم و با کفش آنها راه برویم، بعد قضاوت کنیم. به لیست مسیولیتهای خودمان و آنها نگاه کنیم. آنها را زود محکوم نکنیم.
👀 چشم ها، عمیق ترین راه ارتباطی
🔘روزانه حداقل چند دقیقه را به ارتباط چشمی با عزیزانتان اختصاص دهید. فراموش نکنید چشم ها، احساسات را منتقل می کنند.
🔘هم چنین راستگویی یا درغگویی در نگاه و نحوهی برخورد مشخص می شود.
🔘ارتباط چشمی با کودکان و نوجوانان از احساس تنهایی آنها کاسته و موجب احساس صمیمیت و محبت بیشتر نسبت به والدین می شود.
🌸فرشته داشت با خودش به سالهای بعد فکر میکرد، خودش را میدید که سی سال بعد ازدواج، هنوز دارد با شوهرش، بر سر مشکلات امروز، سر و کله میزند.از خودش و آیندهاش ترسید، از شوهرش هم.
🍃یک لحظه تصویر زن بی قید و بند فامیل از ذهنش گذشت که به شوهرش زنگ میزند و شوهرش با خوش و بش جوابش را میدهد. بعد تصویر یک تصادف وحشتناک و مراسم ختم شوهرش، جای آن را گرفت.
🌺در فکر و خیال زن، جنازهی مرد سوخته بود و زن در پزشکی قانونی، دنبال کشوی جنازهی همسرش میگشت. لحظه ای بعد آویز طلایی دم در صدای جرینگی داد و مجید با قامت چهارشانه و ریش های کم پشت بورش، در چهارچوب در ظاهر شد.
🍃فرشته سلام کرد و نگاهی به ساعت انداخت . تازه فهمید یک ساعت است که روی مبل کنار پنجرهی کوتاه آشپزخانه، لم داده و مشغول فکر است.
💠همسر شما هر قدر که نیاز به توجه در مورد سلامتی جسمش دارد، نیاز بیشتری به توجه به روح و روانش دارد.
✅ پس بیایید:
🔘با او صحبت کنید.
🔘با او ارتباط چشمی داشته باشید.
🔘گاهی با نوازش دستها، محبت خود را به او ابراز کنید.
🔘 گاهی ابراز کنید از اینکه در کنارش وقت میگذرانید، خوشحال هستید.
✍️ پدر ومادر عزیز!
🌺برای ارتباط با فرزندان، فقط محبت کافی نیست.
🍀هم صحبتی و نیز گذراندن وقت با کودک در هر سنی که باشد و بخصوص انجام بازیهای مورد علاقهی او حتی در زمان خیلی کم، میتواند عمق خوبی به روابط والدین با فرزند ببخشد.
🌸این بازی با کودک است که به او نشاط میبخشد و در موفقیت او، نقش بسزائی خواهد داشت.