مولای من
هر سال به بهار که می رسیم همه جا سبز و با طراوت می شود و لباس نو می پوشند، کی می شود بیایی تا قلب هایمان سبز و با طراوت شود و لباس عافیت، ایمان و عدالت بپوشد.
مولای من
هر سال به بهار که می رسیم همه جا سبز و با طراوت می شود و لباس نو می پوشند، کی می شود بیایی تا قلب هایمان سبز و با طراوت شود و لباس عافیت، ایمان و عدالت بپوشد.
سلام مهربان منتظر!
امشب دلم برای یک دورهمی تنگ شده! هوای دورهمی شبهای چهارشنبه سنگرهای جبهه را دارم.
هیچ وقت تجربه شان نکردم! اما بارها و بارها طعمشان را از لابلای خاطرات جامانده های شهادت چشیده ام...
چه زیبا میشد اگر این دورهمی ها را با عطر یادت تکرار می کردیم شاید حال دلمان خوب میشد...
مولایم سلام
آه از این روزها که چه غم هایی بر دل داریم.
چه بسا غم واقعی در دورن شما شعله می کشد
غم و اندوه مادر
غم و اندوه سردار
غم و اندوه بزرگ مرد علم
می گویند سردار رفته نفس تازه کند برگردد!
چه روزی می شود روزی که شهدا در رکاب شما باز گردند.
ما منتظران به امید ظهور روزها را به پایان می رسانیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
بالاخره یک روز می آید
یک روزمی آید و تمام جمعهها بجای دلتنگی، روز شادی میشوند...
یک روزمیآید و همهی بچههای یمن ، سوریه وحتی کشمیر و میانمار، دست به دست پدر و مادرهایشان, درکنار او، بال می گشایند.
یک روز می آید وسبد سبد ستاره، شبهای تاریک بقیع را روشن میکند.
یک روز می آید که تلخی، طعم ناآشنای تمام دهانها میشود.
یک روز می آید که عشق، نام مقدسی میشود، برای تنها معشوق عالم.
یک روزمی آید و دیگر بر دل هیچ موجودی هیچ داغی نمی نشیند.
عدالت چون آسمان بر سر همه سایه خواهد انداخت
وعلم وایمان دو بال همه برای پرواز خواهد شد.
مولای من، قسم به مویت،
و به عطرگریبانت،
که تنها به امیدآن روز، زندگی میکنم و فرزند میآورم.
وازتو میخواهم خودت، دست نوازشی، نیم نگاهی یا اشارهای مرحمت کنی.
تا آنها فقط برای تو باشند و لحظه ای بی هوای تو نفس نکشند...حتی لحظه ای...
سلام مهمان ویژه مادر!
مصباحی را به آسمان بردند که برای اهل زمین نور علم داشت. نمیدانم آیا امشب مهمان سفره باب العلم می شود؟
حالا که جمعه ها یکی یکی یاران را با خود می بری، به قلب آقایمان آرامش را هدیه کن.
ای تنها بهانه ایستادگی! ولی امر زمان را از دسیسه های معاویه ها حفظ کن.