تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی رحمة الله علیه» ثبت شده است

 

 

🍃سید ارادت ویژه ای به امام خمینی داشت. هر وقت با امام خمینی دیدار می کرد، در راه بازگشت بیش از حد معمول شاداب و خوشحال بودند.

🌸می گفتند: «آقای خمینی مراحل عرفانی اش را تمام کرده و فعلا از طرف حضرت احدیت و حضرت ولی عصر (عج) مأمور به اصلاح جامعه مسلمین مخصوصا ایرانیان است.»

🌾در نصیحتی به یکی از نمایندگان شیراز در مجلس گفتند: «پسر جان! باید باورت بیاید که حضرت امام، نائب امام زمان سلام الله علیه است. تصور کن که با نائب امام زمان چگونه باید رفتار کرد. احترام به امام ، احترام به امام زمان است و احترام به امام زمان، احترام به خداست. می خواهی عزت پیدا کنی، عزت در تبعیت از امام است».

☘️ایشان در عمل هم تابع امام بود. خودش را موظف کرده بود در زمانی که صدا و سیما سخنرانی‌های امام را پخش می کرد، پای گیرنده بنشیند و از سخنرانی ها یادداشت برداری کند و سخنرانی امام را محور سخنرانی هایش قرار دهد.

📚کتاب شاهد عتیق؛ نگاهی به زندگانی شهید آیت الله دستغیب؛ نویسنده: علی نور آبادی؛ ناشر: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نوبت چاپ: اول-۱۳۸۳؛  صفحه ۱۹۱_۹۶

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۸ فروردين ۰۱ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

... مثل این که خانم، قم را دوست نداشتند؛ ولی هرگز این مسأله را نزد امام اظهار نکرده بودند! امام همیشه در پاسخ ما که می‌پرسیدیم چه کنیم که شوهرانمان به ما این همه علاقه‌مند باشند؟ ایشان می‌گفتند: اگر شما این قدر فداکاری کنید، همسرانتان تا آخر، همین قدر به شما علاقه‌مند خواهند بود.

 

📚مجله زن روز، ش۱۲۲۰، ص۵، به نقل از زهرا اشراقی نوه امام خمینی

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۸ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🔹در روزهایی که در فرانسه بودیم، روزی خانم [همسر امام خمینی] به منزل یکی از فامیل‌هایشان رفت، اما دو ساعت دیرتر از زمانی که به امام قول داده بود، برگشت.

🔸امام که همه کارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم می‌کردند؛ در این دو ساعت، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: خانم نیامدند؟ دفعه سوم فرمودند: نگران شده‌ام، شما نمی‌توانید وسیله‌ای پیدا کنید که تماس بگیریم؟ تا این که خانم آمدند.

🔘وقتی ایشان آمدند، با محبت خاصی رو به روی خانم نشستند و گفتند: مرا دل نگران کردی!

📚 رازهای همسرداری، ص۱۳۸، به نقل از خانم مرضیه حدادچی

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۴ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

امام در ارتباط با نامحرم، خیلی سخت می‌گرفتند. زمانی که پسرهای من و احمد آقا ۱۵ـ۱۶ ساله بودند، ما یک روز، منزل آقا برای ناهار دعوت بودیم، پسرها حق آمدن نداشتند یا اگر هم می‌آمدند، ما خانه خانم(همسر حضرت امام) می‌نشستیم و سفره می‌انداختیم و آن‌ها منزل احمد آقا؛ آن هم برای این که پسرها و دخترهای اهل فامیل و خانه با هم غذا نخورند.

 

📚برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۳۹، به نقل از زهرا مصطفوی

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۳ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

tashvigh

 

 

آن زمان که در مراسم نماز جمعه بمب گذارى کرده بودند، من هم در مراسم شرکت کرده بودم. مادرم و بقیه فامیل در خانه آقا بودند. چون خبرى از من نشده بود، همه نگران شده بودند. وقتى وارد خانه شدم، دیدم مادرم معترضانه گفت: تو چرا رفتى؟ تو که باردار بودى، چرا رفتى؟ به خاطر بچه‌ات هم که شده، نباید مى‌رفتى.
این را هم بگویم که از قبل شایع شده بود که آن مراسم نماز را صدامیان یا بمباران مى کنند و یا در آن بمب گذارى. نگرانى مادرم هم از این بابت بود؛ ولى آقا که سر میز ناهار نشسته بودند، با خنده اى به من گفتند:«سالمى؟» و من تشکر کردم. ایشان آهسته در گوشم گفتند: «خیلى کار خوبى کردى که رفتى. خیلى ازت خوشم آمد که به چنین نمازى رفتى.»

📚برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۴۲، به نقل از خانم زهرا اشراقی، نوه امام

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۲ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

در مورد صفا و صمیمیت و عطوفت و مهربانی امام نسبت به خانواده و همسر و دختران خودشان، شاید بتوانم ادعا کنم که کسی را در آن حد ندیده‌ام. امام هیچ گاه وقتی خانم در منزل بود، تنها غذا نمی‌خوردند. یعنی اگر سفره را پهن می‌کردند و غذا در سفره آماده بود و خانم از اتاق بیرون رفته بودند، امام دست به غذا نمی‌زدند تا خانم تشریف بیاورند و بنشینند و با یکدیگر غذا بخورند.

 

📚 پابه پای آفتاب، ج۳، ص۱۰۴، به نقل از علی اکبر محتشمی پور

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۱ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

امام همیشه می‌فرمودند:«در مورد نمازتان اهمال نکنید.»

و به ما می‌گفتند: 

«همین که شما می‌گویید اول این کار را بکنم، بعد نماز بخوانم، این خلاف است. نگویید این حرف را. به نمازتان اهمیت دهید. اول نماز.»

 

📚برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج۳، ص۷۰، به نقل از خانم فریده مصطفوی، دختر امام

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۶ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

یادم می آید یکی از بچه های مرحوم اشراقی، که نوه امام بود، یک روز به راهرو آمد و یک لنگه کفش برداشت و گفت: می‌خواهد امام را بزند. من دنبالش دویدم تا لنگه کفش را بگیرم، ولی او در را باز کرد و به داخل اتاق رفت. تا رفتم او را بگیرم، امام دستشان را بلند کردند و به من فهماندند که کاری نداشته باشم. بچه سه چهار بار با کفش به امام زد. بعد امام او را بغل کردند و بوسیدند و گفتند: «بابا جان! اگر من به شما می گویم که به این کاغذها دست نزنی، به این خاطر است که این‌ها مال مردم است و من باید آن‌ها را بخوانم و جواب بدهم و اگر پاره شوند پیش خدا مسئولم.» یعنی بدون این که حالت خاصی در چهره‌شان پیدا شود، خیلی راحت با بچه برخورد کردند. بالاخره بچه لنگه کفش را همان جا گذاشت و از اتاق بیرون رفت. 

 

📚پابه پای آفتاب، ج۲، ص۱۶۲، به نقل از خانم مرضیه حدادچی (دباغ)

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۵ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

گاهی اوقات، امام بدون آن که چیزی به ما بگویند، به بهانه‌ای به آشپزخانه می‌رفتند و برای ما چای می‌ریختند. البته ما از این رفتار امام احساس شرمندگی می‌کردیم، ولی امام با این کار، کمال مهمان نوازی را به ما نشان می‌دادند.

 

📚پا به پای آفتاب، ج۱، ص۳۳۰، به نقل از خانم عاطفه اشراقی، نوه امام.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۲ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

زمستان هم که بلند مى‌شدیم، مى‌رفتیم لب حوض وضو بگیریم. اگر مثلا کمى آب گرم داشتند، مى‌گفتند: بیایید با این آب گرم وضو بگیرید و اگر نبود که هیچ. در مورد نماز با ما هیچ سخت‌گیرى نکردند. از این جهت هم الحمدلله اثر مطلوبى در فرزندانشان باقى گذاشتند. 

 

📚پابه پای آفتاب، ج۱، ص۱۳۸ و۱۳۹، به نقل از خانم فریده مصطفوی

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۱ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر