تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۳۶۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ارتباط با والدین» ثبت شده است

moones

✅گاهی وقت‌ها تنهایی‌های اجباری یا غیراجباری در زندگی والدین ایجاد می‌شود.

🔘در این شرایط فرزندان برای رفع تنهایی‌های والدین وظیفه دارند به بهترین وجه به همراه فرزندان‌شان، محبت و رفت و آمد کنند و تنهایی آن‌ها را بی‌منت پر کنند.

🔘این بخشی از احسان به والدین محسوب می‌شود که در قرآن بر آن تاکید شده است.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۴ آذر ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 🍃مادر از صبح تا شب پشت دار قالی می‌نشست. تند تند گره می‌زد. زیر لب با صدای دلنشین نقشه می‌خواند. صنوبر سیزده ساله به مادر در بافتن قالی کمک می‌کرد. رج به رج هر گره حکایت گر رنج به دوش کشیدن سرپرستی فرزندانش بود. صدیقه  تلخی و شیرینی‌های زندگی‌اش را ‌با تار و پودهای قالی گره زده بود.

☘️چادر را محکم دور کمرش بست. نفس عمیقی کشید، یک نگاه به دار قالی انداخت. برای خودش چای ریخت. استکان چای را بالا برد. نگاهش به عکس‌های روی طاقچه دوخته شد.

⚡️صدیقه بی اختیار یاد آن روزی افتاد که دل شوره عجیبی داشت. صنوبر دیر کرده بود. ترنج را به زن همسایه سپرد و دوان دوان به سمت مدرسه راه افتاد. در دلش آشوب بود. زیر لب صلوات می فرستاد. از دور صدای آمبولانس را شنید: «خدایا اتفاقی نیفتاده باشه! بچه ام رو به تو سپردم.»

💥نزدیک مدرسه شد. صدای شیون و ناله مادرها بلند بود. بر سر خود زد، جیغ کشید و از هوش رفت.

✨با صدای پرستار از بلندگو بیمارستان چشم باز کرد.  مدیر مدرسه بالای سرش بود، پرسید: «دخترم، صنوبر کجاست، حالش چطوره؟ »

🌱_حالش خوبه، تو اتاق کناریه. کمی صورتش ...

🌸 ناگهان از تخت پایین پرید و به سمت اتاق کناری دوید. به خاطر انفجار بخاری چند دختر معصوم دچار سوختگی شده بودند. سر صنوبر را بوسید.

🌾 دست بر روی قاب عکس‌ها کشید. زیر لب گفت: « دخترا که اختیارشون دست داماده، ان شاءالله تنشون سالم باشه. »

🌺دخترهای صدیقه از وقتی ازدواج کرده بودند، به مادرشان کمتر سر می‌زدند. صدای زنگ تلفن بلند شد. رشته افکارش پاره شد. به سمت میز رفت. گوشی را برداشت. صدای آن طرف تنهایی صدیقه را شکست. در یک آن شادی سرتاپایش را گرفت: « صنوبر جان، بیایید. شام آماده می‌کنم. ترنج هم میاد؟ ... منتظرتونم. خدا نگهدارتون.»

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۱ آذر ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

koor

 

🌺همه چیز با چشم ساخته شده از پی، دیده نمی‌شود، اموری وجود دارند که با چشم عقل دیده می‌شوند؛ با ذهن و ضمیری روشن.  

✨ بینا، کسب نیست که چشم سرش ببیند، همانطور که  صاحبان چشم درشت، بینایی بهتری ندارند، بلکه بینا کسی است که نعمت‌ها،  راه‌ها،  چاره‌ها،  چاه‌ها، دشمنی‌ها و دوستی‌ها را ببیند و تشخیص دهد.

🌸این شخص می‌تواند در زندگی والدین، مؤثر واقع گردد، حتی اگر زمانی آن‌ها راهی را اشتباه پیمودند، او با لطف و مهربانی همراه والدین شده تا به راه صحیح برگردند.

🍃به آن کس که چشم‌هایش نمی‌بیند، یک عصای سفید بدهید و به کسی که  چشم قلبش نمی‌بینند، صد عصای سیاه بدهید.

🖊پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: لیسَ الأعمی مَن یَعْمی بَصرُهُ ،إنَّما الأعمی مَن تَعْمی بَصیرتُهُ؛ کور آن نیست که چشمش نابینا باشد، بلکه کور (واقعی)آن کسی است که دیده بصیرتش کور باشد.

📚کنزالعمال،ص۱۲۲۰

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۱ آذر ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💦صدای قطرات درشت باران با برخورد به لوله بخاری به گوش می‌رسید. برقی از فراز آسمان از آن سوی شیشه دیده می‌شد. بعد از مشاجره و دعوایِ پدر، سکوتی شکننده در خانه به وجود آمد. مینا سه ساله گوشه مبل کز کرده، نگاهی به پدر که روبروی تلویزیون نشسته کرد و لب‌هایش را به هم فشارداد .

💥میثم هم بعد از شنیدن حرف‌های پدر از پنجره به باران نگاه  کرد  و در فکر فرو  رفت. سلول‌های مغزش با هم درگیر شدند. میثم صدای گفتگوی  مادر و مسعود را شنید: «خجالت بکش این چه نگاهی بود که به پدرت کردی!  »

🍃ـ خیلی هم خوب کردم. داره حرف زور می‌زنه!

🌸ـ حتّی اگه حق با تو باشه بازم کارت زشت بود!
 
🍁انگشتان دستش را لای موهای مشکی خود فرو ‌برد و آن‌ها را به سمت بالا شانه کرد.

☘️مسعود دیروز جلسه بسیج شرکت کرده بود، آقای موحدی حدیثی در مورد والدین برای آن‌ها خواند۱ که او و دوستانش تعجب کردند. همین سبب شد تا پایان جلسه حرف‌ها حول و حوش همان یک مطلب چرخید. همانجا با خودش عهد بست که دقت بیشتری در رفتارش با پدر و مادر داشته باشد.

🌺چقدر زود عهدش را فراموش کرده. پا روی غرور کاذبش گذاشت و به طرف پدر که کنترل تلویزیون را در دست گرفته تا آن را روشن کند، رفت. سرش را پایین انداخت و  به آهستگی گفت: «بابا منو ببخش! باشه چشم هرچی شما بگی.»


🔹۱- امام صادق علیه السلام فرمود :مَن نَظَرَ إلى أبَوَیهِ نَظَرَ ماقِتٍ و هُما ظالِمانِ لَهُ، لم یَقبَلِ اللّهُ لَهُ صلاةً؛ هر که به پدر و مادر خود گر چه به وى ستم کرده باشند، با نگاه دشمنانه بنگرد، خداوند از او نمازى را نمى‌پذیرد.

📚الکافی، ج ۲،  ص۳۴۹

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۲۷ آبان ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

hamsohbat

 

✅ گاهی وقتها پدر و مادر احتیاج دارند که حرفشان تایید شود.

🔘 ممکن است این کار منجر به غیبت یا بیشتر شدن ناراحتی شان شود؛ امّا رد کردن صحبتهایشان تأثیر بدی روی روح و روانشان خواهد داشت به طوری که از درددل، پشیمان می‌شوند.

🔘 بهتر است تلاش کنیم تا با جهت دهی و امید بخشی به آنان، هم‌صحبت خوبی باشیم و از روح حساس آنها مراقبت کنیم.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۷ آبان ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

freshte

✅ فرزندان با پدر و مادر باید در نهایت محبت و دقت رفتار کنند.

🔘حتّی کوچکترین برخورد با آنان حساب و کتاب دارد؛ چراکه در نزد خداوند کمتر چیزی به اندازه اطاعت از والدین سبب قرب و نزدیکی است.

🔘توجه داشته باشیم، ولو پدر و مادر به فرزند ستم کنند، باز هم حق ندارند در مقابل آنان تندی کنند. تا جایی که نباید با نگاه تند و دشمنانه به آنها نگریست.۱

🔘حواسمان باشد پذیرش عبادات و بندگی ما به نوعی در گرو رفتار صحیح با والدین می‌باشد.

✅بنابراین اگر سعادت دنیا و آخرت را بخواهیم، باید هوای این دو فرشته روی زمین را داشته باشیم.  

🔹۱- امام صادق علیه السلام فرمود :مَن نَظَرَ إلى أبَوَیهِ نَظَرَ ماقِتٍ و هُما ظالِمانِ لَهُ، لم یَقبَلِ اللّهُ لَهُ صلاةً؛ هر که به پدر و مادر خود گر چه به وى ستم کرده باشند، با نگاه دشمنانه بنگرد، خداوند از او نمازى را نمى‌پذیرد.

📚الکافی، ج ۲،  ص۳۴۹

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۲۴ آبان ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃اسماعیل مردی بلند قامت و چهار شانه، اما گذر زمان اندکی قدش را کاسته بود. پوست گندمگون او به خاطر کار زیر آفتاب، سبزه تر جلوه می‌کرد. کف دست هایش صاف و نرم نبود. ولی قلب مهربانی داشت و برای خانواده اش کوتاهی نمی‌کرد. ثریا با سینی چای پیش اسماعیل نشست.

🌸_فرشته خواستگارداره. هم دانشگاهیشه.

☘️_چطور خانوده‌ای هستن؟

🍃_نمیدونم، فرشته گفته به پدرم بگم، اگه اجازه داد خبر میدم ... به فرشته چی بگم؟

🌺_بزار فکر کنم، میگم.

☘️محمد وقتی از دانشگاه برگشت به مادرش گفت: «قرار خواستگاری روز جمعه شد.»

 🍃مادر ابروهایش را در هم کرد: «محمد، بی بابا بزرگ شدی، تکیه گاه نداری پس با خانواده‌ای وصلت کن که تو سختی ها بتونی به پدرش تکیه کنی.»

🌸اسماعیل روز جمعه گلدان‌های شمعدانی را آب می‌داد که نگاهش به فرشته افتاد: «چرا دخترم تو فکره؟»

🌱در دلش به امام حسین (علیه السلام) متوسل شد: «  مولا ... آقاجان! به حق مادرت خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) بخاطر کارم پیش خواستگارش شرمنده نشه. با نان حلال و اشک روضه‌ی‌ شما خاندان پیغمبر (صلی‌الله علیه وآله) بزرگش کردم. ان شاءالله با دعای شما عاقبت به خیر بشه. »

🍃_بیا بیرون، فکر و خیال نکن. ان شاءالله خیره. فرشته به خانواده پناهی گفته شغلت کارگریه (چاه کن) این قدر نگران نباش.
فرشته پیش دستی ها را با دستمال خشک می‌کرد که مادرش وارد آشپزخانه شد.

🌺_جلوی پدرت این قدر تو فکر نباش.

🍃_مامان، حال خودمو نمی‌فهمم. دل‌شوره دارم. مادرش به این وصلت راضی نیست. برای همین محمد با خاله و شوهر خاله اش برای خواستگاری میاد.

☘️ زنگ خانه به صدا در آمد. تپش های قلب فرشته تندتر شد. جلوی آینه ایستاد. چادر کرم رنگی را سرش کرد. دسته گل زیبایی، دست محمد بود که سمت فرشته گرفت. چشمان فرشته از خجالت به گل‌های قالی بود. صدای مادر محمد نگاهش را از زمین گرفت. چشم های گرد شده‌اش را به سمت محمد دوخت و بی اختیار به دنبال مهمان‌ها وارد اتاق شد. بعد از پذیرایی، هر دو خانواده گرم حرف بودند که صحبت هایشان به تعیین مهریه و روز عقد کشید. مادر محمد انگشتر خود را از دستش در آورد به انگشت فرشته انداخت: «ان شاءالله 27 رجب مبعث پیغمبر (صلی‌الله علیه وآله)  عقد کنان، خوشبخت بشید.»

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۰ آبان ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

piry

 

 

✅ بعضی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم وقتی همسر پدر یا مادر از دنیا می‌روند، نباید آنها دوباره ازدواج کنند. اما سؤال اینجاست: جرم کسانی که زنده‌اند چیست؟ زنده ماندن؟

🔘 یعنی ما باعث شویم پدر ومادرمان هر قدر هم سن داشته باشد، باقی عمرش را درتنهایی بگذراند؟! آیا این خودخواهی نیست؟

🔘در این صورت خودمان را از خطر عاق والدین در امان ندانیم.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۲۰ آبان ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🍃کبری چادرش را به کمر بست. دوباره به درخانه‌ نگاهی انداخت. با دست چند مرتبه به در ضربه زد؛اما کسی در را باز نکرد. به اطراف نگاه کرد سوپری محله باز بود.

🌸-سلام، خونه اصغر آقا رو می شناسی؟

☘️-سلام علیکم مادر، نه نمی شناسم.

🍃کبری  سنجاق قفلی روسری گل‌گلی اش را زیر چانه محکم کرد. دستش را به قفسه تکیه داد و  از مغازه دار خواست اجازه بدهد کمی آنجا بنشیند تا استراحت کند. مرد یک چهار پایه آورد.

🌺_بفرمایید بنشینید.

🍃_خیر از جوونییت ببینی.

☘️_شما مال این محله ای؟

🌸_خونه ی ما همین جاست هر چه گشتم، خونه رو پیدا نکردم.

🍃کبری در حالی که سرش را به چپ و راست حرکت می داد دوباره گفت: « خونه ام توی همین کوچه ست. »

☘️مرد فروشنده دستی به سر خود کشید: « زنگ بزنین بیان دنبالتون. »

🌺کبری حتی کیف همراهش نبود. شماره ای هم یادش  نمی‌آمد. باچهره ای درهم، سعی کرد  اشکهایش بر گونه هایش نریزد.

🍃مرد بیرون رفت. شماره ای گرفت و صحبت کرد. به داخل برگشت. کبری نگاهی به او انداخت. مرد سعی می کرد  به چشمان کبری نگاه نکند، دستپاچه شده بود.

صبح طلوع
۱۷ آبان ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ghoror

 

 

✅ پدرها غرور دارند، بلکه خیلی بیشتر از این، آن‌ها باید احساس غرور کنند تا بتوانند شأن مردانه‌شان را حفظ کنند.

🔘 بنابراین اگر قصد کمک به آن‌ها را داریم در هر زمینه‌ی اقتصادی یا عاطفی، باید حواسمان باشد که این غرور از روی خویشتن داری است.  مراقب باشیم این غرورشان لطمه نبیند. مراقب غرور مقدس‌شان باشیم.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۷ آبان ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر