تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله الهی» ثبت شده است

 

با آقا [آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی] زیاد مشهد رفتیم. ایشان می‌گفتند می‌خواهم ببرمت کربلا حرم سیدالشهداء. آن جا زیاد بودم؛ اما تو نبودی. می‌برمت آن جا را هم ببینی؛ اما نشد. اخلاق‌شان در مسافرت هم خیلی خوب بود. در اتوبوس خانم‌ها به من می‌گفتند: از اخلاق خوبش است که دو تا بچه با خودت آورده‌ای؟ می‌گفتم: نه. همان قدر که من از بچه‌ها مواظبت می‌کردم، ایشان هم مراقبت می‌کردند.

 

📚الهیه، ص۶۵، به نقل از همسر آیت الله الهی

 

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۳۰ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

namaz shab

نماز شب برای او [آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی] خلوتی خاص است که او در آن بارها و بارها آویختن به طره مشک بوی نگار و سر بر پای او نهادن و یک باره دست از دو جهان فرو شستن را تجربه می‌کند و در آن راز و نیاز، با او به نجوا می‌نشیند، اما دیگران از احوالاتش خبری ندارند. هرچه هست بین اوست و خدایش؛ حتی آن اوایل به همسرش گفته:
«تو خوابت خیلی سبک است. من از ترس بیدار شدن تو نمی‌توانم بلند شوم و نماز بخوانم. تو از کارهای من سر درمی‌آوری.»
و هنگامی که اشتیاق همسرش را برای بیداری شب دیده که:
«آخر من هم باید از این کارها سر دربیاورم. من هم باید از شما یاد بگیرم.»
به او گفته: «البته که خوب است وقتی من بیدار می‌شوم، شما هم بیدار شوید.»
و این چنین نماز شب را به همسرش یاد داده است و از آن به بعد تا وقتی که آقا سیدمحمدحسن در آن خانه است، انگار کسی خانم را برای نماز شب بیدار می‌کند و او هم اهل نماز شب می‌شود؛ اما برای نماز به اتاق دیگری می‌رود تا مزاحم احوالات آقا نشود.
و اینگونه اهل خانه از کوچک و بزرگ، نماز شب خوان می‌شوند.

📚الهیه، ص۲۷، به نقل از خانم قاضی طباطبائی، همسر آیت الله الهی

 

tanha_rahe_narafte@

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۲۳ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ghane

خیلی ساده، ولی ما را قانع می‌کردند. یادم می‌آید کوچک بودم که قرآن آوردم تا به من یاد بدهند. یک آیه خواندند و گفتند:اگر این یک آیه را بخوانی و دقت کنی، می‌توانی همه را یاد بگیری و این طور هم شد. حرف‌شان را به راحتی به ما گفتند و با زبان بسیار ساده به ما یاد می‌دادند. ما هم قبول می‌کردیم.

📚الهیه، ص۷۲، به نقل از دختر مرحوم آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۳ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

tanbih


من 30 سال با پدرم [آیت الله سیدمحمدحسن الهی] زندگی کردم. در مدت این 30 سال حتی یک مورد برخورد نداشتیم. فقط یادم هست که در کودکی یک بار پابرهنه رفتم بیرون از خانه. ایشان دنبال من دوید و مرا دواند، والسلام. هیچ وقت تنبیه کردنش را ندیدم؛ هیچ وقت بدی ازش ندیدم. اخلاقش این گونه بود که بچه ها را با منطق قانع کند. می نشست و صحبت می کرد.

📚الهیه، ص69، به نقل از سیدمحمد، فرزند آیت الله الهی.

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۷ آذر ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

aramesh shohar

 

[آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی] همین که از در خانه وارد می‌شدند، نگاه می‌کردند؛ اگر می‌دیدند من از پنجره دارم نگاه می‌کنم، با خوشحالی می‌آمدند و می‌گفتند: همین که تو بلند می‌شوی و از پنجره نگاه می‌کنی، همه چیز یادم می‌رود؛ تمام غم و غصه‌ها می‌ماند دم در. داخل خانه هم خیلی خوب بودند. ما حتی یک اما و لمّا با هم نداشتیم.

📚الهیه، ص۶۴، به نقل از همسر آیت‌الله الهی

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۲ آذر ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

elahi

 

 

🌱با چنان انس و الفتی که بین اعضای خانواده وجود دارد، دوری از محیط خانه برای بچه‌ها واقعا سخت است. دختر که ازدواج می‌کند، پدر تا می‌تواند به ملاقاتش می‌رود که بتواند دوری از خانواده را تحمل کند.
وقتی در قم بودند، هر هفته به من سر می‌زدند مبادا دل تنگی کنم و از این که مادرم نیست، ناراحت شوم. از لحاظ مادی هم مرا تأمین می‌کردند و می‌گفتند: من هستم.

📚الهیه، ص۷۵، به نقل از سیده بتول الهی، فرزند آیت الله الهی

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۷ آبان ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

hamsar

🌱اگر ایشان [آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی] نداشت و من خودم چیزی داشتم، شب می بردم می گذاشتم توی جیب ایشان که پیش بچه ها ناراحت نشوند که دارم یا ندارم. بعد که فهمیدند، گفتند: تو این قدر نسبت به من دل واپس هستی که پول در جیب من می گذاری؟ گفتم: بله، نمی خواهم پیش بچه ها ناراحت شوی. اول که تشکر کردند و بعد دعا کردند که خدا یک تومان تو را هزار تومان کند. الحمدلله شده. ایشان نیستند؛ اما همه کارهای من درست شده. مکه رفتم، زیارت همه معصومین رفتم. هشت سال بود فقط به خاطر ایشان مکه نمی رفتم. پاسپورتم را می آوردند در خانه که خانم بیا برو مکه؛ من نمی رفتم؛ چون ایشان مریض بودند. اگر می رفتم غصه می خوردند که نمی توانند بروند. اگر ایشان ناراحت می شدند، مکه و حج من چه می شد؟ من خودم چه می شدم؟

📚الهیه، ص۶۶، به نقل از همسر آیت‌الله الهی

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۴ آبان ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر