تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#مناسبتی» ثبت شده است

 

خیلی کوچک بودم. من یکسال داشتم و مهدی، برادرم سه سال داشت. اولین بار بود که من و مهدی زائران کوچکِ آقا علی بن موسی الرضا علیه‌السلام شده بودیم. بعدها که کمی بزرگتر شدیم مادر برایمان جریان آن سال را تعریف کرد.

بابای من شغل آزاد داشت و کارهای ساختمانی انجام می‌داد. آن زمان درآمد بابا به زور زندگیمان را کفایت می‌کرد. کفش ‌های مهدی پاره بود. با همان‌ها به مشهد رفتیم.

یک شب هنگام استراحت در هتل، مامان و بابا با صدای گریه مهدی از خواب بیدار شدند. هرچه سعی کردند او را آرام کنند، نمی‌شد که نمیشد....

مامان و بابا بعد از کلی ناز کشیدن و قربان صدقه رفتن توانستند او را آرام کنند. وقتی کمی آرام شد، از او علت گریه‌هایش را جویا شدند. مهدی با زبان کودکانه خوابی را که دیده بود، تعریف کرد؛
او می‌گفت: خواب دیدم امام رضا برام کتونی سبز آورده.

مامان و بابا گذاشتند به حساب اینکه طفلک‌شان چقدر بابت کفش‌هایش خجالت زده و معذب است. او را با هزار زحمت خواباندند.
صبح برای زیارت به حرم مطهر رفتیم. نیمه شعبان بود و سور و سات جشن مهیا. همینطور که از صحن‌ها می‌گذشتیم، یکی از خدام حرم مطهر صدایمان زد.

وقتی ایستادیم، به طرف ما آمد. منِ یکساله، چادر عربی به سر داشتم. مهدیِ سه ساله لباس ارتشی پوشیده بود. اینگونه توجه خادم را به خود جلب کرده بودیم.

بعد از کلی تعریف و تمجید رو به مهدی گفت: به مناسب نیمه شعبان می‌خواهم به این پسرم هدیه بدهم. او یک جفت کفش کتانی به مهدی هدیه داد.

مامان و بابا با چشمانِ اشکبار داستانِ خوابِ مهدی را برای خادم تعریف کردند. خادم هم به گریه افتاد.

 

 

@tanha_rahe_narafte

تعجیل
۰۱ تیر ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

✅انتخابات سرنوشت ساز

🔴🔴در میان شخصیت های مطرح شده برای نامزدی ریاست جمهوری، برخی در آرزوی کرسی نرم ریاست جمهوری هستند،والبته اهدافی دارند که نفع جامعه نیست وبه هر ترفندی سعی می‌کنند تا در چشم مردم جلوه پیدا کنند، ، اما برخی دیگر همین تریبون های رسانه ای وگفتگو با رسانه های مختلف برایشان کافی است واهدافی الهی دارند و با صداقت وآرامش   نظرات و ایده هایشان را به مردم می‌رسانند. 

🎤امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند:
🔹حق وباطل با میزان قدر و منزلت افراد شناخته نمیشود
بلکه حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.

📚بحارالانوار، ج۶، ص ١٧٩

 

@tanha_rahe_narafte

تعجیل
۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۴:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر