تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۱۰۵ مطلب با موضوع «سیره علما» ثبت شده است

khanom ha

همسر حکیم الهی قمشه‌ای نقل کرده است که [حکیم الهی قمشه‌ای] در خانه به امور داخلی کمک می‌کردند و به هیچ عنوان درس و بحث و تحقیق مانع این همکاری نمی‌شد.

📚رازهای همسرداری، ص۱۳۵

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۵ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ghane

خیلی ساده، ولی ما را قانع می‌کردند. یادم می‌آید کوچک بودم که قرآن آوردم تا به من یاد بدهند. یک آیه خواندند و گفتند:اگر این یک آیه را بخوانی و دقت کنی، می‌توانی همه را یاد بگیری و این طور هم شد. حرف‌شان را به راحتی به ما گفتند و با زبان بسیار ساده به ما یاد می‌دادند. ما هم قبول می‌کردیم.

📚الهیه، ص۷۲، به نقل از دختر مرحوم آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۳ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

jayezeh

 

 

من هر موقع پیش امام می‌رفتم، مرا تشویق به نماز می‌کردند. یادم می‌آید وقتی ۵ ساله بودم، وارد اتاق آقا شدم، دیدم دارند نماز می‌خوانند. من هم پشت سر ایشان نماز خواندم. پس از نماز، امام ... به من جایزه دادند.

📚 پا به پای آفتاب، ج۱، ص۳۵۳، به نقل از سیدرضا مصطفوی، نوه امام

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۲ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ehteram

 

 

روزی یک بنده خدایی آمد و بین علما نشست، گفت: آقا! ذکری، دستوری به من بده. والد [مرحوم سیدهاشم حداد] این طور بود که اگر کسی می آمد باطنش را می خواند که چگونه است؛ ظرفیتش چقدر است. ظاهرا آن شخص با خانمش بی احترامی و بدخلقی می کرد. والد خیلی ناراحت شد و گفت: برو. آمدی این جا، می خواهی ذکر و دستور از من بگیری؟ چه فایده! برو پیش همسرت و به او احترام کن؛ رعایت او را بکن. این دست ما امانت است، خیانت و اذیت نکن؛ مثلا ظهر رفتی دیدی غذا تمام شده، حق نداری عصبانی شوی؛ حق نداری مثلا بگویی برای من آب بیاور. اصلا و ابدا. شما برو و این را درست کن.
این بنده خدا مشکلش را فهمید و رفت پیش خانمش. بعد از سه روز آمد و گفت: آقا! دستش را گرفتم و گفتم مرا ببخش. والد گفت: حالا این درست است.

📚دلشده، ص۱۱۹، به نقل از سیدعبدالامیر حداد، فرزند مرحوم سیدهاشم حداد

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

 

صبح طلوع
۲۱ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

bazy

 

امام در منزل، پیش از ظهر درس داشتند، که طلبه‌ها می‌آمدند. درس ساعت یازده و نیم تمام می‌شد. ایشان تا ده دقیقه به ۱۲ که می‌خواستند برای وضو و نماز بروند، برنامه‌شان این بود که با ما بازی کنند؛ ... یعنی اگر گرگم به هوا بازی می‌کردیم، سر ما را تو دامنشان می‌گرفتند و یکی می‌رفت قایم می‌شد. بالاخره هر بازی که می‌کردیم، آن ۲۰ دقیقه را با ما بازی می‌کردند.

📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۱۷۷، به نقل از زهرا مصطفوی

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۹ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

مدت شصت سال با آیت الله مرعشی نجفی رحمة الله علیه زندگی کردم. در این مدت هیچ گاه نسبت به من با تحکّم سخن نگفت و با من رفتاری تند و خشونت آمیز نداشت. تا وقتی که قادر به حرکت کردن و انجام کاری بود، نمی گذاشت دیگران کاری برایش انجام دهند. حتی هنگامی که تشنه می شد، برمی خاست و به آشپزخانه می رفت و آب می‌آشامید و به من نمی‌گفت. او غیر از این که همسری خوب، مهربان و دوستداشتنی بود، برای من مانند یک رفیق صمیمی و همکاری غم خوار نیز بود و در کارهای منزل به من کمک می‌کرد. بسیاری از اوقات در کارهای آشپزخانه، از قبیل درست کردن غذا، پاک کردن سبزی و شستن میوه و وسایل آشپزخانه به من کمک می کرد و رفتارشان برای تمامی افراد خانه الگو بود.

 

📚رفیعی، شهاب شریعت، ص۳۰۶

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۱۸ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

khosh

یادم هست من کوچک بودم. روزی پیرمردی برای باغچه منزل ما خاک آورد. ما سر سفره بودیم؛ امام گفتند که این پیرمرد ناهار نخورده است. غذای ما زیاد نبود، بعد بشقابی از توی سفره برداشتند و خودشان چند قاشق از غذایشان را در بشقاب ریختند و به ما گفتند: «بیایید هرکدام چند قاشقی از غذای خود را در این بشقاب بریزید تا به اندازه یک نفر بشود.» ما که آن روز غذای اضافی نداشتیم، به این ترتیب غذای آن پیرمرد را آماده کردیم. در عالم بچگی آن قدر از این کار خوشم آمد که نهایت نداشت.

📚 پابه پای آفتاب، ج۱، ص۱۴۰، به نقل از فریده مصطفوی

 

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۲ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

bakhshesh

گاهی که خدمت امام می‌رفتم، می‌دیدم یکی از دو کانال تلویزیون، برنامه ورزشی پخش می‌کرد و امام کانال دیگر را می‌دیدند؛ فوراً، کانالی را که ورزش پخش می‌کرد، می‌گرفتند و می‌گفتند: این هم به خاطر تو، بنشین و تماشا کن!

📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی رحمة‌الله‌علیه ، ج۱، ص۳۵، به نقل از حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی

 

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۰۱ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

parastar

همسرش [همسر علامه طباطبائی] که بیمار شد، ۲۷ روز تمام کار و زندگی‌اش را رها کرد و به طور شبانه روزی به او می‌رسید. بعد از مرگ او به عشقش وفادار بود و تا چهار سال هر روز می رفت کنار مزارش. بعد از آن چهار سال هم که فرصت کمتری داشت، به طور مرتب دو روز در هفته (روزهای دوشنبه و پنج شنبه) سر مزار همسرش می‌رفت و امکان نداشت این برنامه را ترک کند. به شاگردش هم پولی داده بود تا به کسی بدهد و تا یک سال هر هفته در شب‌های جمعه در حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به نیابت از همسر مرحومش زیارت نامه بخواند. می‌گفت:«بنده خدا باید حق شناس باشد. اگر آدم نتواند حق مردم را ادا کند، حق خدا را هم نمی‌تواند ادا کند.»

📚مجله مکتب اسلام، ش۱۰، دی ماه۱۳۶۰

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

salighe

 

[شهید بهشتی] به خواسته‌های همه افراد خانه اهمیت می‌داد و سلیقه‌های آن‌ها را در نظر داشت. وقتی می‌خواست مثلا هدیه‌ای برای روز تولد یکی از فرزندانش بخرد، قبلا با آن‌ها مشورت می‌کرد تا آن چه را که دوست دارند یا نیاز دارند، برایشان تهیه کند. می‌دانست شاید سلیقه او که از نسلی دیگر است با فرزندانش یکی نباشد. گاهی حتی آن‌ها را با خود به مغازه می‌برد و به انتخاب خودشان، برایشان هدیه می‌خرید.

📚ناگفته‌هایی از زندگی خانوادگی علما، ص۹۰

 

tanha_rahe_narafte@

 

https://instagram.com/tanha_rahe_narafte

صبح طلوع
۲۸ آذر ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر