مولای من
هر سال به بهار که می رسیم همه جا سبز و با طراوت می شود و لباس نو می پوشند، کی می شود بیایی تا قلب هایمان سبز و با طراوت شود و لباس عافیت، ایمان و عدالت بپوشد.

مولای من
هر سال به بهار که می رسیم همه جا سبز و با طراوت می شود و لباس نو می پوشند، کی می شود بیایی تا قلب هایمان سبز و با طراوت شود و لباس عافیت، ایمان و عدالت بپوشد.
از درون برق امیدم درخشش می نماید که روزی پرتو طلایی ظهور جهان را نورانی خواهد نمود و پرنده ها پیام شادی و صلح را به تمام جهان خواهند فرستاد. تا انسان ها از بند بردگی و زندان نفس رها شوند.
کاش زودتر برگردی و ما را از این ورطه ها و بلاها نجات دهید که ترس و استرس خوراک شب و روزمان شده است.
آقای من،
در سال های مدرسه، کسی مرا با مدیر عالم هستی گره نزد.
در کتاب جغرافی ما، خبری از ذی طوی و رضوی نبود.
در درس تاریخ ما، ننوشته بودند که چرا به غیبت دچار شدیم؟
در کلاس ادبیات، آداب مهرورزی تو را برایمان گوشزد نکردند.
در کلاس نقاشی، مهربانی تو را برایم به تصویر نکشیدند.
ای کاش وقتی برای آموختن زبان بیگانه، به زحمت می افتادم، به من می گفتند که او تمامی زبان ها و لهجه ها را می شناسد.
چرا به ما نگفتند که بی تو، نه علم بهتر است نه ثروت؟!
سلامی به بلندای غیبتت!
صبحم را با یاد تو شروع میکنم، شاید ثانیه های بی کسی را با یادتو التیام بخشم.
ای آنکه جهانی چشم به راه توست، کاش زودتر از همیشه نور وجودت، ظلمت جهالت را از پهنه گیتی بزداید تا انسانیت معنا بگیرد...
بسم الله الرحمن الرحیم
صلی الله علیک یا اباصالح المهدی
طلوع صبح را با نام و یاد شما آغاز می کنم که یاد شما، یاد خداست.
به امید دیدار رویت، کمر محکم می کنم و برمی خیزم و به کار مشغول می شوم و حواسم هست که مرا می نگری.
دعایم می کنی.
کمکم می کنی.
راهنمایی ام می کنی.
با من هستی اگر چه نمی بینمت.
در دلم خانه داری و خانه ات را روز به روز، وسیع تر می کنی.
ممنونم که هستی.
الحمدلله رب العالمین

مولای من ...
میدانم که یار میخواهی...
مدافع میخواهی...
از جان و مال گذشته میخواهی...
حامی با معرفت میخواهی...
کسی درست مثل مادر بزرگوارت که با همه ی توانش پای ولایت مولایش
ایستاد و از هیچ چیز دریغ نکرد .
ما کجا و آن حضرت کجا ... اما کاش بتوانیم ذره ای از رفتار و اخلاقشان را
بیاموزیم و مرد عمل باشیم تا ظهورتان بزودی زود رخ دهد و از این غیبت و
دوری تان رهایی یابیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام مهربان منتظر!
امشب دلم برای یک دورهمی تنگ شده! هوای دورهمی شبهای چهارشنبه سنگرهای جبهه را دارم.
هیچ وقت تجربه شان نکردم! اما بارها و بارها طعمشان را از لابلای خاطرات جامانده های شهادت چشیده ام...
چه زیبا میشد اگر این دورهمی ها را با عطر یادت تکرار می کردیم شاید حال دلمان خوب میشد...
مولایم سلام
آه از این روزها که چه غم هایی بر دل داریم.
چه بسا غم واقعی در دورن شما شعله می کشد
غم و اندوه مادر
غم و اندوه سردار
غم و اندوه بزرگ مرد علم
می گویند سردار رفته نفس تازه کند برگردد!
چه روزی می شود روزی که شهدا در رکاب شما باز گردند.
ما منتظران به امید ظهور روزها را به پایان می رسانیم.
اللهم عجل لولیک الفرج

السلام علیک ایها الامام المأمون
سلام بر زیبای آفرینش
آقا و مولای عزیزم
شبی دیگر آمد و شرمنده ای به حریم عشق
چه زود دیر می شود
چه زود شب می شود
چه زود فراموش می شود
فراموشی از گذر عمر
فراموشی از یاد حبیب
فراموشی از نگاه حضرت دوست
فراموشی...
ای اهل بیت نبوت و معدن رسالت
بی پناهم پناهم بده
السلام علیک ایها المقدم المأمول
سلام آقای خوبان
مجلس بزم و سرگرمی، جمع شدن دور خانواده ، خوردن و خندیدن رنگ ندارد وقتی تو نباشی.
دنیا رنگ باخته. مثل تلویزیون های چهارده اینچ سیاه و سفید قدیم شده است.
نقاش دنیا و آخرتمان کی می آیی تا به زندگیمان رنگ طراوت و شادابی ببخشی؟
کی می آیی تا دستمان را بگیری و به راه راست هدایتمان کنی؟
کی می آیی تا پا در رکابت شویم و همراه تو با ظلمت بجنگیم.