تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

۸۴۷ مطلب با موضوع «ارتباط والدین و فرزندان» ثبت شده است

-به حرف هایم گوش نمیدهند.

-هیچگاه برایم وقت نمیگذارند.

-از پیشنهاد ها و طرح هایم استقبال نمیشود و به سرعت رد میشود.

شاید شما هم شنیده باشید از اینگونه شکایت ها و گله های فرزندان و نوجوانانی که در ارتباط با والدین خود دارند. حتی ممکن است که خود شما هم این مشکل را داشته باشید که چرا والدین تان توجه کافی ندارند.

باورهای افراد غالبا بر این اساس است که والدین باید برای فرزندان خود وقت بگذارند و در دسترس آنها باشند ؛امّا همیشه اینگونه نیست.

پس قدم اول برای حل این مشکل این است که در ارتباط با والدین خود وقت شناس باشید.

گاهی آنها تحت فشار های کاری هستند و فرصت توجه ندارند.

گاهی خسته ی از انجام وظایف روزمره ی خود هستند.

گاهی درگیر مشکلات احساسی و یا دعوای خانوادگی هستند

و گاهی از زمان شبانه روز مشغول استراحت می باشند.

این اوقات، زمان مناسبی برای صحبت و گفتگو نیستند و همچنین در صورتی که در اتاق خود مشغول استراحت هستند از انان اجازه گرفته و بعد وارد شوید.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۲۱ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

از این طرف آشپزخانه به آن طرف می رفت. سری به آشپزخان زد و مجدد به سالن برگشت. چایی به دست و حواس به هزار طرف. حواسش همیشه به همه و همه جا بود. برایش زیاد مهم نبود کسی حواسش به او باشد یا نه.

چایی را جلوی حسام غرق در فوتبال گرفت:«بفرمایید آقا اینم چایی شما میل بفرمایید.»

طرف دیگر سالن زهرا خسته و عصبی از استرس و فشار امتحانات، موهای بلند سیاهش را در هم پیچاند و گفت:« وای مامان سخته نمیتونم نمیشه.» اشک از چشم هایش جاری شد.

دیدن اشک های زهرا، اشک به چشمانش آورد؛ اما با لبخند گفت:« نیگا نیگا نیگا... دختر که گریه نمی کنه اونم دختری که زهرا اسمش باشه تمام وجودش رو بنام ائمه زده باشن مامان و باباش.مگه می شه، مگه داریم؟»

دست های زهرا را در دستان گرمش گرفت تا آرام شود. زهرا زد زیر خنده،گفت:«مامان مگه می شه،مگه داریم؟!»

مادر روی موهای در هم گره خورده زهرا دست کشید،گفت:«ببین زهرا جونم، من بی خودی اسم شما رو زهرا نگذاشتم. قبلا برایت گفتم شما را نذر حضرت زهرا(س) کردم. حضرت زهرا(س) تنها ۹ سال داشت، اینقدر پرتوان و کوشا بود و آرام و منظم که به تمام کارهایش می رسید. پدرشان حضرت محمد صلی الله علیه و آله او را ام ابیها صدا می زد. می دونی یعنی چه؟ یعنی مادر پدر.در همه ی کارهایش امید به خداوند داشت. کارهایش را با این گفته که من می توانم و تلاش می کنم و خداوند هم یاریگر تلاشگران است، همیشه با موفقیت به انجام می رساند. زهرا جونم الان الگوی ما زنان شیعیان باید ام ابیها باشد. شما که کاری الان نداری، تنها تکلیفت درس خوندنه. قربونت برم با این گفته که منم به حرمت اسمم باید بتونم درس بخونم و کاری کنم، درس بخون. منم کنارت هستم. اصلا منم می خونم، ببینم کدوممون زوتر تمومش می کنیم.»

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۲۰ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هم بازی شدن

پدر و مادر عزیز!

بازی کردن با کودکان، رفتن به گردش، تفریح و صرف وقت برای بچه ها در پیدایش صمیمیت مفید است.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۲۰ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فرزندان ما علاوه بر محبت، به تقدیر، تشکر و تایید ما هم احتیاج دارند.
تایید فرزندان بخصوص نوجوانان نقش بسزایی در آینده و عزت نفس آنها دارد.

برای تایید شدن می توان از الفاظی مثل:

ممنونم دختر / پسر گلم
پسرم/دخترم زحمت کشیده و این کار را به خوبی انجام داده
آقا+اسم پسر
خانم+ اسم دختر
استفاده کرد.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۲۰ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

با سرفه های سوزناک پدر، بند بند وجودش پاره شد. می خواست حرفی بزند اما نتوانست. بغض وجودش را فرا گرفته بود. پدر اشاره کرد به خودکار روی یقه لباسش. کاغذی دستش داد. چند جمله با دستان لرزان روی کاغذ نوشت. سرفه، امانش را برید. پرستار سرنگی داخل آنژیوکت کرد. سرفه های پدر کمی آرام گرفت. نگاهش روی نوشته پدر بود که صدای بوق ممتد دستگاه، او را به وحشت انداخت. پرستار او را کنار زد و مشغول عملیات احیاء شد.

****

صدای گریه و شیون از بیرون به گوشش رسید. هیچوقت نتوانست به این صداها عادت کند. هر چقدر هم این بیماریِ ناشناخته، هر روز از آن ها کشته می گرفت اما برای او، تازگی داشت. غربتی که بیماران داشتند او را اذیت کرده و انرژی اش را کم می کرد. کاغذ دست خط پدر را از کشو در آورد و خواند:«نازنینم، از تو راضی ام. خدا هم از تو راضی باشد. ثابت قدم بمان. دعایت می کنم.»

با جرعه جرعه نوشیدن چای زنجبیلی اضطراب را از تن رنجورش بیرون کرد. هنوز همکارانش به استراحتگاه نیامده بودند و او ‌توانست با سکوتی که آنجا بود آرامش را به چشمانش برگرداند. سردرد، امانش را بریده بود. پلک هایش روی هم رفت و روی صندلی، خوابش برد.

دلتنگی و دوری از دختر شیرین زبانش، در خواب به سراغش آمد. دل سیر دخترش را بوسید و در کنار همسرش ناهاری که در بیداری نخورده بود را خورد. آب گوارایی از دست پدر گرفت و نوشید. سیب قرمز رنگ زیبایی را از مادر هدیه گرفت. با صدای یکی از همکارانش، از جا پرید: «معصومه. معصومه. بیا کمک. اورژانسیه.»

نگاهش به نگاه مضطرب و نگران همکارش گره خورد. ماسک و تلق محافظ را زد و دوید. صدای خنده های شیرین دخترش، با بوق ممتد دستگاه اتاق آی سی یو، قاتی شد.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۱۸ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مادر

لازم است پس از درگذشت پدر و مادر نیز به ایشان احسان کنید:

برایشان نماز بخوانید.

از طرف آن ها حج بروید.

از طرف آن ها روزه بگیرید.

برایشان استغفار کنید و ...

پس از مرگ آنان، تعهدات و بدهی هایشان را ادا کنید.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خداوند در سوره مبارکه إسراء آیه 23، بلافاصله بعد از امر به عبادت و پرستش خود، احسان و نیکی به پدر و مادر را سفارش کرده است. معلوم می شود خدمت به والدین از مهم ترین و بالاترین عبادات است. (وبالوالدین احسانا) و به پدر و مادر احسان کنید، چگونگی این احسان، خدمت و نیکی فرزند به پدر ومادر را نیز شرح داده است.

خداوند می فرماید: « وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا؛ پروردگار تومقرر کرد که جز او را نه پرستید وبه پدر ومادر(خود) احسان کنید،اگریکی از آن دویا هردو درکنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها حتی(اف)مگو وبه آنان پرخاش مکن وبا آنها سخن شایسته بگوی .واز سرمهربانی بال فروتنی برآنان بگستر وبگو:پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در خردی پروردند.»

بنابراین خداوند متعال علاوه بر دستور دادن به احسان به والدین، چگونگی آن را نیز بیان فرموده است. مخصوصا در زمان پیری، پدر ومادر معمولا دچار ضعف و ناتوانی هستند و نیاز بیشتری به خدمت، احسان واحترام فرزندان دارند.

طبق آیه فوق رفتار شایسته در مقابل پدر و مادر به شرح زیر است:

1-کوچکترین بی ادبی در مقابل آن ها صورت نگیرد. مثلا: کلمه (اُف) هم نگوئید.

2-با آن ها نباید با صدای بلند و تندی و پرخاش سخن گفت. حتّی از گفتن کلمه ای که موجب ناراحتی آن ها شود بپرهیزید.

3-با آنان مؤدبانه، محترمانه و با کلمات شیرین سخن بگوئید.

4-رفتاری متواضعانه، محترمانه و فروتنانه همراه با مهربانی نسبت به آن ها وجود داشته باشد.

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۱۸ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چشم های آسمان بارانی شده بود. دانه های باران شلاق وار بر سقف خانه می کوبیدند. سماور قدیمی نقره ای گوشه اتاق غل غل می کرد.

مریم خیره به شعله های آبی شومینه به خود می لرزید. سرفه های خشک گلویش را می خراشید. مادر پتو را دور مریم محکم کرد. تشک را نزدیک شومینه پهن کرد. گفت:« عزیزم دراز بکش.» مریم بلند شد. چشمانش سیاهی رفت. استخوان هایش مثل چوب خشک شده بودند. مادر قبل افتادن مریم زیر بغلش را گرفت. مریم را خواباند. دست روی پیشانی مریم گذاشت؛ مثل کوره داغ بود. مریم آب گلویش را با اخم و فشردن چشم هایش قورت داد.

مادر دلش مثل سیر و سرکه می جوشید. پدر مریم مأموریت بود و مادر نمی دانست دست تنهایی چه کار کند. او به آشپزخانه رفت و برای مریم سوپ پخت. از پنجره نگاهی به بیرون انداخت. رشته های باران زیر نور چراغ برق مثل رشته های نقره ای می درخشیدند. با خودش گفت:« اگه تب مریم پایین نیاد، چطوری دکتر ببرمش؟»

تنها راه نرفته
۱۷ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بوسیدن فرزند

عنه صلى الله علیه و آله ـ فی رجُلٍ قالَ:ما قَبَّلتُ صَبِیّا قَطُّ ، فلَمّاولَّى قالَ : هذا رجُلٌ عِندی أنّهُ مِن أهلِ النّارِ.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- درباره مردى که گفت: من هرگز کودکى را نبوسیده ام. وقتى که رفت-فرمود : این مرد در نظر من از دوزخیان است.

منبع:الکافی،ج۷،ص۵۰،ح۶

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۱۷ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

علامه طباطبایی

علامه طباطبایی رحمت الله علیه به دخترانشان بیشتر احترام می‌گذاشتند و می‌فرمودند:« به اینها باید محبت بیشتری شود، تا در زندگی آینده با نشاط باشند و بتوانند همسری خوب و مادری شایسته باشند.»

همسرش عقیده داشت که دختر باید در خانه کار کند اما علامه می‌فرمودند: «به آنها فشار نیاور، آنها اکنون باید آرامش داشته باشند و هنوز موقع کار کردنشان فرا نرسیده است.»

دختر علامه نقل می‌کند: بعضی مواقع غذایی درست می‌کردیم که کمی خراب می‌شد، پدرم اصلا به روی خودش هم نمی‌آورد و خیلی هم تعریف می‌کرد. به مادرم می‌فرمود: اینها امانت خدا هستند، هر چه آدم به این‌ها احترام بگذارد، خدا و پیغمبر خوشحال می‌شوند.»

ایشان ادامه می‌دهد: تربیت ما فقط در دوران کودکی شکل نگرفت من پس از ازدواج نیز همیشه از راهنمایی پدرم بهره‌مند می‌شدم.

منبع:جرعه‌های جانبخش، ص۳۹۳

 

@tanha_rahe_narafte

تنها راه نرفته
۱۷ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر