تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

🌾عبدالله بعد از انقلاب می رفت مناطق محروم، بعد از آن هم شد نماینده امام. اما رویه‌اش فرق نکرد. یک دست لباس تمیز، قرآن، جا نماز، دفتر یادداشت و مفاتیحش را داخل یک چفیه می گذاشت و حرکت می کرد. حتی وقتی جنگ شروع شد و رفت جبهه، همین طور بود.

💠می گفت: «این طوری راحت ترم. کسی متوجه نمی شود که من کاره ای هستم.»

📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۳۷٫» و نیمه پنهان ماه، ج ۱۱، ص ۳۶

صبح طلوع
۳۰ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🏴کلیپ یاد قدیم🏴

🖤یاد قدیم افتادم و دلم شکسته...🥺🖤

🏴دهه محرم تسلیت باد🏴

 

صبح طلوع
۳۰ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

☘️سپهر کمی جلوتر از مهسا وارد مطب شد. مهسا از اینکه سپهر مثل اوایل آشنایی به او احترام نمی‌گذاشت، ناراحت بود و آهسته غر می‌زد. تا چشم او به منشی افتاد، غرولندهایش در جا خشکید. رو به سپهر چشمکی زد و طوری که کسی نبیند با سر به منشی اشاره کرد. سپهر نگاهی به مهسا انداخت و نگاهی به منشی، روی صندلی خالی گوشه مطب نشست.

💫مهسا بعد از نوبت گرفتن، کجکی روی صندلی کنار سپهر لم داد. آهسته کنار گوش او پچ پچ می‌کرد و ریز ریز می‌خندید. وقتی منشی اسم مهسا را صدا زد، سریع حرفش را تمام کرد و با قدم‌های بلند به طرف اتاق دکتر رفت.

🍃موقع بیرون آمدن گوشه مانتوی جلو باز او به در گرفت، با ناراحتی آن را کشید، مانتو نخ‌کش شد، در را با عصبانیت بست و برای گرفتن فیش بیمه تکمیلی جلوی میز منشی ایستاد. نگاهی به صورت بی آرایش منشی انداخت. با اشاره‌ی او، سپهر به سمت میز آمد. مهسا لبخند موزیانه‌ای بر لب نشاند و گفت: «تا حالا منشی دکتر چادری ندیده بودم.»

🌾منشی گوشی تلفن را سر جایش گذاشت. برگه بیمه تکمیلی را نوشت و آن را به سمت بیمار گرفت. نگاهی به صورت پر از مواد آرایشی، موهای از دو طرف شال بیرون زده و گردن برهنه مهسا انداخت. با لبخند گفت: «نافرمانی خدا از فرمانبریش عجیب‌تره.»

💠سپهر همزمان با گرفتن برگه، برگه کوچکی را روی میز گذاشت. نگاه منشی به مهسا بود و متوجه برگه نشد. مهسا اخم کرد و با تشر گوشه پیراهن سپهر را کشید تا زودتر از مطب بیرون بروند.

🍃 وقتی مهسا و سپهر به سمت در رفتند، منشی متوجه برگه شد. روی آن نوشته بود: «من سپهرم. از شما خوشم اومده، اگه افتخار بدید بیشتر با هم آشنا بشیم. با این شماره میتونید باهام تماس بگیرید.» منشی برگه را پاره و مچاله کرد و درون سطل زیر میز انداخت.

⚡️سپهر برگشت تا عکس‌العمل منشی را ببیند. وقتی پرتاب کاغذ درون سطل را دید، ابرو در هم برد و از در خروجی مطب، بیرون رفت. بیرون مطب ریز خندید و آهسته کنار گوش مهسا گفت: «انگار نشد از راه به درش کنیم، آدم سفتیه.»

☘️مهسا با ابروهای درهم کشیده، بر سرعت راه رفتنش افزود و گفت: «حالا فهمیدی نظرت اشتباهه و اینا زیر چادر از اون غلطا نمی‌کنن؟! امثال ما ساده‌ایم که گول حرفای دروغ شماها رو می‌خوریم.»
 

 

صبح طلوع
۲۹ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🍃دعوا و بهتر است بگویم درگیری‌ والدین درست است که می‌گویند نمک زندگی‌ست؛ اما مثل نمک غذا اندازه دارد و  کم و زیادش دردسرساز است.

🌾بنابراین اگر والدین در مسئله‌ای درگیری پیدا کردند؛ باید سریع آن را با گفت وگو حل کنند وگرنه تبدیل به معضل می‌شوند که حل کردنش آسان نیست؛ ضمن اینکه هیچ چیز از چشم بچه‌ها مخفی نمی‌ماند؛ آنها به خوبی می‌فهمند که رابطه پدر و مادر در چه وضعیتی است و روی روحیه‌شان اثر می‌گذارد.

صبح طلوع
۲۹ تیر ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌾حسن در ایلام سرباز که‌ بود، دو ماه‌ صبح‌ها تا ظهر آب‌ نمی‌خورد. نماز نخوانده‌ هم‌ نمی‌خوابید. می‌خواست‌ یادش‌ نرود که‌ دو ماه‌ پیش‌ یک‌ شب‌ نمازش‌قضا شده‌ بود.

📚 کتاب یادگاران جلد ۴؛ فرزانه مردی، نشر روایت فتح، چاپ پنجم ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۳

 

صبح طلوع
۲۹ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🌾می‌بیندت، تمام کارهایت را زیر نظر دارد چون دوستت دارد و نگرانت است می‌خواهد همیشه بزرگ باشی و کارهای دل پسند انجام دهی. نکند برایت بی‌اهمیت باشد این خواسته‌ها!

«فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا؛ او نسبت به بندگانش بیناست(و از اعمال و نیّات همه آگاه است)» (سوره‌ی فاطر،آیه‌ی ۴۵)

✨او آگاه است بر هر چه انجام می‌دهی مبادا کار دلخواهش را انجام ندهی.
با خدای خود رو راست باشیم او همه چیز و همه کس را تحت کنترل دارد.

 

 

صبح طلوع
۲۹ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پادکست داستان گره

 🍃احمد دزدگیر ماشینش را زد و دوید.  خواست برگردد تا مطمئن شود شیشه های ماشین را بالا کشیده؛ ولی تا پایان وقت اداری زمانی نمانده بود. از پله های  شهرداری مثل قرقی بالا رفت...

 

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۲ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🍃بخشی از مشکلات زناشویی به این خاطر است که افراد فکر می‌کنند قرار بوده با یک فرد کامل ازدواج کنند. این موضوع در انتخاب زوج هم به چشم می‌خورد. خیلی‌ها فکر می‌کنند پیدا شدن نیمه گمشده یعنی کسی عین خودت یا بهتر از خودت و بدون عیب و نقص پیدا کنی. درحالی‌که این، خیال باطلی بیش نیست!

🌾ازدواج در واقع تشکیل پازلی برای رشد طرفین است. همان‌طور که قطعات پازل اشکال مختلف دارند و داری کمی و کاستی هستند و از این جهت زمینه را برای تکمیل دیگری مهیا می‌کنند، ازدواج هم کنار هم قرارگرفتن زن و شوهری است که می‌توانند عیب‌های هم را بپوشانند و یکدیگر را کامل کنند. برای همین است که گاهی وقتها زن و شوهرها به نظر عکس هم می آیند.
 این نگاه به ما کمک می‌کند تفاوتهای همسرمان را بپذیریم و از بودن کنار آن‌ها لذت ببریم.

 

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۲ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

💠عبدالله هیچ وقت به من نمی گفت برای شهادتم دعا کن. می گفت لزومی ندارد آدم از این حرف ها به همسرش بگوید.

🍃گفتمش: «می دانم که زیاد برای شهادتت دعا می کنی، اگر مرا دوست داری، دعا کن با هم شهید شویم.»

🌺گفت: «دنیا فعلا با شما کار دارد.» گفتم: «بعد از تو سخت می گذرد.»
گفت: «دنیا زندان مؤمن است.»

📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۹۰

 

 

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

🍃تو هم مثل من به این فکر کردی که خلقت این موجود به چه منظوری است و چرا این همه تلاش و فعالیت و سرانجام رفتن به جایی که برایمان درکش سخت است؟

🌺ولی نه،این طور نیست انسان چکیده‌ی خلقت است یعنی همه چیز، او از وجود خداست و ابر و باد و مَه و خورشید و فلک برای رشدش در جنبش‌اند.
کمی به خود بیا و کمر همت برای اوج گرفتنت ببند واقعاً متوجه هدف از آفرینشت می‌شوی.

🌾انسان برای رشد همه جانبه و معنا بخشیدن به همه‌ی مفهوم‌ها، باید تلاش کند.

💠بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
      در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
                                                  مولوی

 

 

صبح طلوع
۲۸ تیر ۰۲ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر