تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

🌺 اگر مهمان با دعوت آمده بود، سفارش می کرد فقط یک نوع غذا درست کنم و اگر ناخوانده هم بود، می گفت هر چه که خودمان داریم، باهم می خوریم حتی اگر نان و ماست باشد.

🌸یک شب مهمان داشتیم رفت بیرون تا میوه بخرد. برگشتنی دیدم که سیب های کوچک و پلاسیده خریده بود.

🌷گفتم: عباس! این ها چیست که خریده ای؟ با چه رویی اینها را جلوی مهمان بگذاریم.

🌱می گفت: بالام جان! چه فرقی می کند، پوستش را بکنی همه شان شکل هم اند.

🌟دیده بود که پیرمردی بساط کرده و کسی سیب هایش را نمی خرد.. همه را خریده بود. 

📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، نویسنده: علی مرج، صص ۲۸-۲۷

tanha_rahe_narafte@

حسنا
۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 
✅چقدر حواسمان به پدر و مادرهایمان هست؟ مثلاً: حواسمان هست دعواها و نزاع هایمان در مقابل آن ها نباشد؟
 
🔘زن و شوهر امروز درگیری و نزاع دارن ؛ ولی فردا با هم صمیمی و مهربان هستند.
 
🔘حالا پدر و مادری را در نظر بگیرید شاهد نزاع و درگیری فرزندشان با همسرش بوده است. پس از آن دائماً نگران فرزندشان هستند که ممکن است همین لحظه هم با هم دعوا داشته باشند.
 
🔘اگر ما فرزندان به همین موارد به ظاهر پیش پا افتاده دقت کنیم و در رفتار خود جانب احتیاط را رعایت کنیم، موجب آزار، اذیت و نگرانی پدر و مادر نمی شویم.
 
✅ در نظر بگیرید که چقدر دردناک و اذیت کننده است این نگرانی ها برای پدر و مادرها
 
افراگل
۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 
🌹 دوست دارم ساعت ها نشستن برایت را
 
🌷 دوست دارم آفریده هایت را
 
💫دوست دارم پرتویی از نور ات باشم
 
🌷 دوست دارم با تو باشم ای خدای مهربان
 
افراگل
۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
 
✍️دوستی
امین:🙍‍♂️
خوش رکاب امروز از کدوم مسیر دوست داری بریم خونه؟
خوش رکاب: 🚲
من اون مسیری رو دوست دارم همش گُل و سبزه هست. همون خیابون رو میگم درختاش به هم رسیدن، انگار از یک دالان پُر از درخت رد میشی.
امین:🙍‍♂️
 آهان اون خیابون رو می گی که مسیرش طولانی تره؛ ولی باحال تر و قشنگ تره. پس بزن بریم.
دوچرخه:🚲
 راستی امین امروز محمود چش بود؟ بعد بهش چی گفتی آروم شد؟
امین: 🙍‍♂️
هیچی بابا همش فکر می کنه من باهاش دشمنم. از بس خیالاتی شده فکر می کنه من مانع توجه معلم به اون میشم چون نمرهام از او بهتره.
دوچرخه: 🚲
خُب تو چی گفتی؟ به نظر میاد با حرف تو آروم شد؟
امین: 🙍‍♂️
چیز خاصی نگفتم راستش چند روز پیش در مورد دوستی کتابی می خوندم، توش حدیث قشنگی دیدم به اون حدیث عمل کردم.
دوچرخه: 🚲
بگو ببینم چی بوده که محمود رو آروم کرد؟!
امین: 🙍‍♂️
حضرت علی علیه السلام فرمودن: اگه دوستی تون رو به زبون بیاری همین سبب میشه یِ دوست جدید بگیری.(1)خُب منم به محمود گفتم که دوستش دارم و دوستش هستم، اگه خواست می تونه تو درس خوندن رو کمک من حساب کنه.
 دوچرخه: 🚲
آفرین امین خوشم اومد از کارت.
امین: 🙍‍♂️
البته خوش رکاب همه اینارو مدیون مامان و بابام هستم. اونا کتابای خوب برام می خرن و سفارش می کنن زیاد مطالعه کنم.
🌸🌸🍀🍀🌸🌸🍀🍀
🌺(1)امام علی علیه السلام: بِالتَّوَدُّدِ تَکونُ المَحَبَّةُ  
🍀امام على علیه‏السلام : با اظهار دوستى ، دوستى پدید می آید.
📚 غرر الحکم : 4194
 
 
افراگل
۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ب

 

✅ هیچ وقت نباید والدین فرزندانشان را با بقیه بچه ها ی هم سن مقایسه کنند.

🔘باید بدانند هیچ کدام از بچه ها شبیه هم نیستند، حتی دو فرزند از یک خانواده هم متفاوت هستند.

🔘مقایسه بی جا فقط باعث نگرانی بیهوده والدین، استرس و اضطراب زیاد به بچه ها می شود.

🔘اعتماد به نفس بچه ها را تا حد زیادی کاهش می دهد.

✅ باید حواسمان باشد که خداوند هر انسانی را با یک سری توانایی هایی خاص خودش آفریده است.

 

tanha_rahe_narafte@

بهاردلها
۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

پست و مقام‌های دنیوی ، اعتباری و مجازی است و با رأی مردم بدست می‌آید و فقط در مکان خاص و زمان خاصی اعتبار دارد ، اما خلیفة الهی مقامی است که تمام ملائکه در عرش و موجودات در فرش به آن غبطه می‌خورند ، مقامی که فرا زمانی است و فرامکانی.

اگر انسان ، این تاج خلیفة الهی را بر سر خود می دید ، هرگز منت پست و مقام‌های دنیوی را نمی‌کشید و بواسطه‌ی آنها ، آخرت خود را تباه نمی‌ساخت.

حیف انسان نیست که با اعتبار و مجاز معامله کند؟!

 

tanha_rahe_narafte@

حسنا
۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

​​​​​​

 

☘محیط امن و آرام خانواده محیطی است که در آن رحمت، مهر و عطوفت والدین بر فرزندان جاری می‌گردد و وعده روزهای خوب را می‌دهد. 

 

🌼لبخند مادر، شادی را در قلب اعضای خانواده مهمان می‌کند تا روح و جسم آنها تا دور دست‌ها سیر کند و در سرزمین دعا و نیایش آرام گیرد.

 

🌺استقامت پدر انسان را در مقابل طوفان حوادث و بالایا محکم نگه‌می‌دارد و او را به سمت تکیه گاهی محکم چون خدا می‌رساند.

 

tanha_rahe_narafte@

#‌

حسنا
۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

💫باید روی پله های خشم، شهوت‌رانی، بداخلاقی، نامهربانی‌ها و... یک به یک پا گذاشت تا به ملاقات خداوند برسیم.

🌺برای رسیدن به آن بالاها باید عزمت را جزم کنی تو حتما می‌توانی قرارش را همین الان با خدایت بگذار. او همیشه آغوشش برای تو باز است.

 

tanha_rahe_narafte@

بهاردلها
۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

🌺بهار میان خواب وبیداری به کنارش دست کشید. سردی تخت، چشمان خواب گرفته اش را گشود. سیاهی شب جای سعید را پر کرده بود. بهار موهای ژولیده اش را چنگ زد. نیامدن سعید به اتاق، اعصابش را خط خطی کرد. سعید از دیر آمدن به خانه به جای خواب جدا کردن رسیده بود. کورمال کورمال خودش را به در رساند. نور سالن از دالان اتاق ها توجه اش را جلب کرد. وارد سالن شد.

 

🍃سعید روی مبل یک وری افتاده بود. بهار خواست برگردد. اما رنگ سفید صورت او پایش را متوقف کرد. قدم به قدم به سعید نزدیک شد. دستش را روی شانه لاغر سعید گذاشت. سعید روی مبل افتاد. جیغ کشید و عقب رفت. قلب بهار محکم به دیوار سینه اش کوبید. بدنش به لرزه افتاد. دور و اطرافش را نگاه کرد، گوشی را پیدا نکرد. دوباره به اطرافش نگاه کرد. گوشه سالن تلفن را دید. به سمتش پرواز کرد. شماره اورژانس از ذهنش پریده بود. یک چشمش به سعید و رنگ پریده اش بود. چشم دیگرش به شماره های تلفن بود. به محض آزاد شدن بوق تند تند آدرس را به مأمورین اورژانس داد. 

 

🌸چشم هایش سعید را تار می دید. با هق هق به سمت سعید رفت، مدام صدایی در ذهنش می گفت:" نکنه، نکنه... " دستش را روی نبض گردن سعید گذاشت، آرام و کند می زد. شبنم اشک هایش به باران بهاری تبدیل شد. میان گریه و هق هق رو به سعید گفت:" سعید تو رو خدا بلند شو، دیگه توجهتو نمی خوام فقط بلند شو. " 

صبح طلوع
۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

🔹 هنگام صحبت با همسرتان، روی نقاط ضعف یا اشتباهات گذشته یکدیگر دست نگذارید و با وسط کشیدن گذشته، اوقات خود را تلخ نکنید..😊

 

tanha_rahe_narafte@

 

حسنا
۲۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر