تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

دوستی، محبت، عشق

تنها راه نرفته

بسم الله الرحمن الرحیم

تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می ‏گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد....

فرستنده: روح الله خمینی(ره)
گیرنده:خدیجه ثقفی
زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۱۲ بهمن ۰۰، ۲۳:۲۵ - فاطمه 😐

زینت پدر

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۰ ب.ظ

السلام علیک یا بنت رسول الله یا زینب کبری(سلام الله علیها)

 نقل شده است روزی امام حسن و امام حسین (علیهما‌السّلام) درباره بعضی از سخنان پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با هم گفتگو می‌کردند، حضرت زینب (علیهاالسّلام) وارد شدند و در بحث ایشان شرکت کردند و مسأله را با تمام صوری که داشت با تفصیل تمام تبیین فرمودند. امام حسن (علیه‌السّلام) وقتی این توانایی فوق العاده خواهر را دیدند، خطاب به او فرمودند: «إنک حقا من شجرة النبوة و من معدن الرسالة...؛ به راستی که تو از درخت نبوت و معدن رسالت هستی.»1

زینب جان با شنیدن نام زیبایت چه شعفی سراسر وجودم را فرا می گیرد . چه قرین گشته است نامت با خالق هستی. چه زیبا نامی را خدای عزیز برایت برگزید که تو ناموس خدایی.    

زینب جان زینت پدر شدی و افتخار مادر. تو خود فاطمه ثانی بودی، همان حیا و عفت، همان وقار و متانت، همان عشق و محبت و چه لذت بخش بود، داشتنت برای پدر و مادر.

زینب جان می دانم که خوب به یاد داری، کودک بودی و فقیر به در خانه آمد، پدر نگاهی به مادر کرد و مادر نگاهی به تو که در رختخواب آرمیده بودی. مادر که لب گشود علی جان اندک غذایی در خانه هست برای طفل کوچکمان زینب.

 در آن لحظه لب های کوچکت را به حرکت درآوردی و با همان دخترانه هایت با صدایی ناز و دلبرانه ات گفتی: پدر جان من گرسنه نیستم آن را به فقیر بدهید. پدر از شنیدن صدای کودکانه ات شادی و شعف سراغش آمد و قربان صدقه ات رفت و مادر با لبخندی شیرین به سراغت آمد و با دستانی پر از آرامش و محبتش، موهای لطیف و زیبایت را نوازش کرد و با لب های خدایی اش که ذکر خدا همنشین جدایی نشدنی آن ها بود، بر پیشانی نورانی ات بوسه زد و با صدای آرامشگرش به زیبایی صدایت زد « نور چشمم»،«میوه دلم» و تو که قند در دلت آب شده بود با شنیدن صدای پاره تن مصطفی، با خنده های بلند کودکانه ات شادی پدر و مادر را دو چندان کردی. راستی در آن لحظه برادرانت حسن و حسین (علیهما السلام) هم بودند تا خواهرانه هایت را برایشان نشان دهی و آن ها هم به وجودت همانند پدر و مادر افتخار کنند؟ هر چند که تاریخ گواه آن است که چگونه به داشتن خواهری همانند تو به خود می بالیدند. اینچنین بود که عقیله العرب و عقیله بنی هاشم نام گرفتی.

 میلاد حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار مبارک باد

پ.ن: شرقادی، محمود، السیدة زینب (علیهاالسّلام)، ص۹۸

 

@tanha_rahe_narafte

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی